۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

...

روزي كه پرسپوليس در ورزشگاه آزادي مقابل ديدگان هزاران هوادارش بازي را به فجر سپاسي واگذار كرد و طرفداران پرسپوليس براي نخستين بار عليه پروين كه به زعم بسياري اسطوره اين باشگاه به شمار مي رفت شعار دادند، سلطان با چشماني سرخ، چهره اي برافروخته و با صدايي كه به شدت مي لرزيد اعلام كرد «ديگر هرگز مرا در فوتبال نخواهيد ديد، خداحافظ فوتبال، خداحافظ...»
پروين رفت اما چشمان تيله اي اش هميشه در كمين فوتبال بود. آذربايجان، سرخپوشان دلوار افزار و استيل آذين نام هايي بودند كه يكي پس از ديگري سايه پروين را بالاي سر خود ديدند تا شايد سلطان روزنه اي به فوتبال پيش روي ديدگان خود بگشايد كه خب هيچ كدام سرانجام خوشي نداشت و روز به روز محدوده حكومتي او را كوچك و كوچك تر كرد.
پروين نماد فوتبال سنتي بود و به همين بهانه مديران پرسپوليس، از همين حاج عباس انصاري فرد تا محمد حسن وغمخوار و ديگران به دنبال راهي بودند تا او را از پرسپوليس دور كنند.
آوردن مربيان خارجي كنار دست سلطان همچون اشميت و زوبل تا پيشنهاد مديريت فني باشگاه، چيزي جز به در و ديوار زدن سياستگذاران پرسپوليس نبود كه در نهايت به هدف زد و علي پروين از پرسپوليس جدا شد!


پروين، مرد 62 ساله، هماني كه مديريت فني يك تيم فوتبال معنايي جز «كشك» برايش ندارد! امروز و در اوج بحران هاي پرسپوليس در محافل دوستانه اش مي گويد تنها كسي است كه مي تواند اين تيم را جمع كند! بازگشت به صفر؛ نقطه شروع.
آري هان، دنيزلي، قطبي و افشين پيرواني آمدند تا پرسپوليس با عبور از دوران گذار پا به دوران مدرنيته گذارد و زندگي بدون پروين را بياموزد.
پرسپوليس آداب اين زندگي تازه را آموخت، آموخت به جاي سلطان، امپراتورداشته باشد، قهرمان شد اما...

به جاي سه نقطه چه مي توان نوشت؟ هيچ!
امروز بازگشت پروين تكذيب شد اما خبرش حتي با وجود تكذيبيه زودهنگامش، شوك آور بود، همين كه براي بازگشت به نقطه شروع اين همه آمادگي و اشتياق وجود داشته و همين كه هيچ راهي تا انتها طي نمي شود، جز سه نقطه هيچ واكنش ديگري ندارد!
اين تيتر امروز چهارستون است؛...
شما به سليقه خودتان آن را پر كنيد، مرسي.

چاپ شده به تاریخ سه شنبه 24 دی 87