۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

مشق شب

حاج عباس انصاري فرد، جانشين مهندس داريوش مصطفوي در پرسپوليس در اظهار نظري دانش آموزي فرمودند: «حكم مدير عاملي تكليف شد و من پذيرفتم.» چنين عقايد خالصانه اي جگر آدميزاد را آتش مي زند. آدم هاج و واج مي ماند در اين هزاره سوم، در اين عصر اتم و ليزر ، در اين روزگار MMS و GPRS و بلوتوث (حالا چرا Bluetooth را با «ث» مي نويسيم خودش داستاني است!) چگونه هنوز پيدا مي شود انسان هايي كه سر به تكليف مي گذارند و مانند يك دانش آموز گل، تمام تكاليف شب خود را بي سرو صدا انجام مي دهند؟! نكته بامزه عزل و نصب هاي فوتبالي ما جايي است كه هميشه عزل، بر پايه استعفاي صاحب منصب است و مديران بالاتر علي رغم ميل شان زير آن را مهر و امضا مي كنند و نصب ها هم بي بر و برگرد از سر اجبار و تكليف و آرمان و خدمت و اينطور چيز هاست!
همانطور كه مطمئنا مي دانيد آقاي مهندس به خاطر پافشاري بيش از اندازه اش روي استعفاي قبلا تقديم كرده اش رفت و حالا هم كه حاج عباس اعلام فرمودند از سر تكليف آمده اند و همين! و اين يعني اينكه كماكان روال احكام عزل و نصب مديريت هاي ورزشي حفظ شده است.


البته بي انصافي است اگر اين مسئله را محصور در فوتبال ايراني بدانيم. اينطور كه مي گويند در حاشيه مراسم قرعه كشي ليگ قهرمانان آسيا در ملاقات يهويي ژنرال قلعه نوعي با كالدرون، رئيس باشگاه رئال مادريد، آقاي كال هم در محضر ژنرال اعتراف كردند از سر اجبار و تكليف در رئال مديريت مي كنند كه ژنرال هم با دل بزرگي كه دارد به او دلداري داده و گفته «ببين بزرگوار، اطلاعات غلط به مردم نده! اين فقط شما نيستي كه از سر اجبار و تكليف حكم گرفتي و در فوتبال كار مي كني، كل يوم بزرگواران و برادران ما در ايران همين جوري كار مي كنند و البته همين جوري كار كردن ما با مال شما 360 درجه فرق مي كنه. نمونه اش اينكه ما در روز هاليدي هم بايد بريم دنبال رزرف يك روز فيفا دي تا شايد نگرش بچه ها حرفه اي گونه شود...» حرف هاي ژنرال و كالدرون ادامه داشت كه يكدفعه امير خان دو ريالي شان افتاد كه مبادا اين گفتگو شبهه برانگيز شود و شايعه سازان از همه جا بي خبر براي ژني (دوستانه ژنرال است) حرف در بياورند كه حاج امير در راه رئال است! لذا بلافاصله بحث را تمام كرد و رو به مدير عامل رئال كه از پايان اين ديدار مشعوفانه دلگير شده بود، گفت: «كالي جان! مگه دست منه، آخه فضا كمه، تا كه بگم برات، مثل همه» و حالا اينكه چگونه ماجراي ديدار ژنرال و كالدرون، به آمد و شد مهندس و حاج عباس ربط پيدا كرد و اين چه حكمتي داشت بماند براي بعد، هر چه بود پرواضح است كه از سر تكليف بود و نوشتن چهار ستون امروز.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 22 دی 87