۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

دعوت

امير قلعه نوعي به كميته انضباطي احضار شد تا براي اعتراض خود به داوري ديدار با فولاد خوزستان، توضيح بدهد كه البته دليل اصلي احضار اين است كه مبادا مردم و رسانه ها موجوديت كميته انضباطي را فراموش كنند!
اگر فكر مي كنيد مربيان ديگري هم بوده اند كه اعتراضاتي داشته اند اما به كميته انضباطي احضار نه، بلكه دعوت هم نشدند، كاملا در اشتباهيد و باز اگر در اين فكريد كه قلعه نوعي يا پيش تر از او قطبي به اين كميته فراخوانده مي شوند كه پاي استقلال و پرسپوليس در ميان است و ميليون ها هوادار و پوشش كامل رسانه اي، كه ديگر خيلي خيلي و كاملا دراشتباهيد!
شك نكنيد كه قلعه نوعي بايد احضار مي شد تا توضيح دهد كه چرا تنها براي چند آفسايد به اشتباه گرفته شده كه فقط و فقط يكي از آنها هم گل شده و يكي دو آفسايد گرفته نشده و چند كارت قرمز و زرد داده نشده و چندين خطاي چشم پوشي شده و خلاصه بسياري اشتباهات ديگر، عكس العمل نشان داده!
امير قلعه نوعي به كميته انضباطي احضار شده تا به او يادآوري شود داوري و اشتباهاتش بخشي از فوتبال است اما عكس العمل مربيان، آن هم از نوع سرمربيان تيم هاي معروف و تاثيرگذار كه ديگر جزئي از فوتبال نيست و اگر قرار باشد اين واكنش ها هم جزئي از فوتبال باشد، آنوقت كميته معظم انضباطي هم نه جزئي كه كلا تمام فوتبال است!
و اصولا مربيان و بازيكناني از اين دست كه دوربين مي آورند! به اين كميته دعوت مي شوند تا ساعاتي دور هم گل بگويند و گل بشنوند و در آخر وعده ديداري در آينده اي نزديك و بعد هم كه گزارشي و عكسي و خبري و يكي دو تا مصاحبه! وديگر هيچ...

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 6 آذر 87

اشک سرد

ستون يك: ژنرال

براي اولين بار امير قلعه نوعي هم طعم مصاحبه هاي نيش دار مديران ارشد استقلال را چشيد! زريبافان، رئيس مجمع باشگاه استقلال كه از سوي علي آبادي اختيار تام دارد، در واكنش به باخت خانگي برابر فولاد خوزستان گفت: "لازم باشد كادر فني را تقويت مي كنيم."
عكس العمل ژنرال ديدن دارد! قلعه نوعي از آن دست مربياني است كه تمام تلاش خود را مي كند تا روي مديران هم اثرگذار باشد اما اينبار كارش گره خورده چرا كه هم واعظ آشتياني و هم بعضي از چهره هاي هيات مديره اهل اعمال مديريت از نوع قدرتي اش هستند! حالا امير شايد معني عدم تمركز را بفهمد و درك كند مديران يك مجموعه چگونه مي توانند ذهن يك سرمربي را از مسائل فني منحرف كنند! البته اگر اين مصاحبه با هماهنگي شخص ژنرال نباشد!

ستون دو: اشك سرد

اگر نيكبخت نبود تا 90 درصد سوژه هاي اين فوتبال به باد مي رفت! هنوز حرف و حديث هاي تيم ملي و كميته انضباطي تمام نشده بود و همچنان شايعات جانكاهي از آن شب معروف فرودگاه به گوش مي رسيد كه بازي پرسپوليس-پيكان از راه رسيد و دوباره جناب آقاي علي نيكي سوژه شد! دو تا پنالتي ناقابل در يك بازي حساس كه مي توانست خيلي ها را از بحران نجات دهد اما ستاره جنجالي شماره 10 چون دوست داشت مثل هميشه هركاري دوست دارد بكند، توپ را برداشت، روي نقطه پنالتي كاشت و زد توي دستهاي دروازه بان! و دوباره وقتي داور پنالتي گرفت اين قصه تكرار شد تا نيكبخت با هدر دادن هر دو پنالتي سوپر سوژه شود!

ستون سه: انتقال

دي كارمو به كوثر لرستان پيوست. شك نكنيد اين انتقال، جنجالي ترين انتقال اين فصل فوتبال جهان است! دي كارمو، معروف ترين فوتباليست برزيل در ايران، بعد از پله البته! پس از آواره كردن بسياري در پرسپوليس، به ديار لرستان رفت تا ثابت كند براي بازيكني كه در بالاترين سطح فوتبال برزيل در هفت هشت ده دوازده پونزده! بازي 17 گل زده، اگر بازي اش در تيمي مثل پرسپوليس نگيرد مي تواند با انتقال به تيمي در همان حد و اندازه خودش را ثابت كند و ده گلي را كه امپراتور قول داده، بزند. و درست همين هم است، درست اين است كه يك بازيكن با پاسپورت برزيلي ده گل تا پايان يك فصل فوتبال بزند حالا با پرسپوليس نشد با كوثر لرستان، ورزشگاه آزادي نشدهمان زمين هاي جنگلي برزيل كه عادل نشان داد! اصل زدن ده تا گل است كه تازه يكي از اين 10 گل با پرسپوليس زده شده و فقط 9 گل تا قول امپراتور باقي است!

ستون چهار: كل يوم

براي حفظ برابري و همچنين پاسداري از جانب بي طرفي و تعادل، ستون چهار را هم به آبي ها اختصاص مي دهيم تا عدالت دو بر دو برقرار شود. اما سوژه اي! نيست جز همان سوژه تقويت كادر فني استقلال!
استقلال باشد، امير قلعه نوعي سرمربي اش باشد اما مديران ارشد از تقويت كادر فني بگويند! اگر آن روز باشگاه استقلال قضيه استعفاي ژنرال را تكذيب كرد، امروز اما ژنرال اگر ژنرال باشد بايد يك استعفاي واقعي بدهد تا اينجوري (چه جوري؟... چون تكراري است از ادامه معذوريم) اقتدار ژنرال گونه اش كل يوم 360 درجه زير سوال نرود! ياد دكتر قريب، مقداد و حتي دكي فتح اله زاده كاملا بخير. چه روزگاري داشتيم!

چاپ شده به تاریخ سه شنبه 5 آذر 87

اشتباه چاپی

و البته گفتني است بررسي علمي تر و دقيق تر علل اين سفر غير منتظره كماكان ادامه دارد...
اين آخرين جمله چهارستون پريروز است و باز هم افشين قطبي و چهارمين يادداشت پياپي، از پنجشنبه تا امروز، كه نقش نخست تمامي اين چهار شماره امپراتور مستعفي قرمزها، افشين قطبي است. خسته شده ايد؟ حق داريد، اما...
بازار داغ شايعات و شنيده ها، ‌كه راوي هر كدامشان نيز منبع خبري دارند كه قطعا نخواهيد توانست مو را به ميان شكافشان راه بدهيد و بايستي در صحت و سلامت آنچه كه مي شنويد شك نكنيد!
به عنوان نمونه، راوي يك خبر با رعايت تمام آنچه كه از ويژگيهاي يك منبع خبري معتبر گفته شد، اعلام مي كند "قطبي،‌ نيم فصل بر مي گردد" و دقيقا همان حوالي، راوي ديگري با همان منابع مطمئن مي گويد "قطبي، ديگر بر نمي گردد" و شما بايد هر دو خبر را باور كنيد تا اصول حرفه اي كار خبر را زير سوال نبرده باشيد؟! و حالا اگر خيلي احساسي شويد و از بازار مكاره شايعات به وجد بياييد هر دو خبر را تيتر يك مي كنيد تا هيچ كدام را از دست نداده باشيد!
و در چنين شهر شلوغي، يك روايت موثق ديگر هم علت اصلي جدايي قطبي را بر ملا مي كند تا پازل امپراتور بدون قطعه گمشده اي باقي نماند. مي گويند براي كشف اين علت، بايد به روزهاي پيش از آغاز فصل جاري ليگ برتر فلش بك زد؛ قطبي پس از قهرماني پرسپوليس رفت، سرمربيگري استيلي قطعي (قطعي، نه قطبي!) به نظر مي آمد، هيات مديره و مدير عامل باشگاه تغيير كرد، هدايتي هم با يك حساب بانكي پر پول اضافه شد، برگرداندن قطبي به معني غلبه بر گروه مديريتي جدا شده بود، آقاي رئيس كل ورزش ايران كه البته فقط در مسائل كلان! مديريت(نه دخالت!) مي كند گوشي تلفن را برداشت و شماره بين المللي قطبي را گرفت و گارانتي داد، هدايتي هم چك سفيد امضاء داد و قطبي بازگشت. پس نقش آقاي مدير عامل چي؟ هيچ! در اين چند سكانس موثر فيلم؛
off . مي گويند همچنان آقاي مدير عامل در سكانس هايي كه پاي قطبي در ميان است، استراحت دارند و نقشهاي مقابل و البته تاثيرگذار را ديگران هنرمندانه اجرا مي كنند!
و سناريوي سكانس تازه؛ قطبي، نقش اول فيلم بحران به سفر مي رود، منتظر مي ماند، بهانه هايي چون دوش آب، صورتحساب غذا، كارت اينترنت و فيلم بازي حريفان را علت اين جدايي عنوان مي كند، البته به انضمام گروهي دشمن كه شبانه روز توطئه مي كنند، حالا آقاي مدير عامل هم بايد
off دائم شود و براي استراحت مطلق به خانه برگردد، آقاي مدير عامل كه رفت شايد قطبي بازآيد!
بازار مكاره شايعات داغ است و باور نكردني، شما اما باور نكنيد. (واي! مثل اينكه اشتباه تايپي شد. بي زحمت خودتان درستش كنيد، چون چاپ شده و كاري از دست ما ساخته نيست، مرسي.)

چاپ شده به تاریخ دوشنبه 4 آذر 87

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

خاکی باش

و حالا يك نامه منتشر شده از افشين قطبي! مي گويند بحث "دوش" خيلي جدي تر از اين حرف هاست كه فكر مي كرديم.
"دوش‌" كه در اينجا هم به معني ديشب و بحثي كه در چهار ستون ديروز نوشته شد و شايد شما ديشب آن را مطالعه كرده باشيد و هم به معني ابزاري كاربردي در حمام براي استحمام آسوده تر!

قطبي در اين نامه گلايه هايي كرده كه سوژه اي بكر است براي نوشتن يادداشتي طنز ولي اگر كمي، فقط كمي جدي باشيم و خودمان را به آن راه معروف نزنيم! حرف هاي ساده قطبي براي يك آن ميخكوبمان مي كند! اگر بخواهي بلافاصله اظهار نظر كني، خب مي گويي، اينكه چيزي نيست! اينجا ايران است و ما ايراني ها اصولا عادت نداريم كارهايمان را به موقع انجام دهيم! كلا خيلي حوصله نداريم روي زمانبندي و ساعت و دقيقه كار كنيم! ما سر صبر داريم و دل بزرگ، حوصله مان زياد است، كارمان به موقع انجام نشد كه خب نشد! مگر آسمان به زمين مي آيد؟! حالا امروز نشد فردا، دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. اي امان از اين باورهاي ما! باورهاي بعضا غلط ما!

گاهي خوب است آدم هايي از جنس قطبي كه هنوز تنه شان تماما به تنه ما نخورده و هنوز جريانات روزمره و عادت هاي ما مي تواند چشمانشان را گرد كند، تلنگري به ما بزنند.
هرچند آستانه تحريكمان آنقدر بالا رفته كه كار از تلنگر و گوشزد و ندا گذشته است!
اين همه مويه و شيون كردم كه از نامه منتشر شده افشين كه گوشه هايي از آن در روزنامه ديروز "دنياي فوتبال" آمده بگويم.
قطبي گلايه هايي كرده كه شايد علت رفتنش نباشد اما مطمئنا علت ماندنش هم نبوده است! او خطاب به مديران پرسپوليس مي گويد "‌چرا هزينه غذاي من به موقع پرداخت نشده؟!"
به موقع! اگر من بودم شايد هرگز اهميت نمي دادم كه مثلا به كرات از رستوران تماس بگيرند و خواهان پرداخت صورت حساب غذاهاي خورده شده باشند، جواب مي دادم با خود باشگاه تماس بگيرید! راه حل ساده اي كه هم من به آن عادت داشتم، هم كسي كه ماموريتش تماس با من و دادن اين تذكر بود.
قطبي مي گويد "چرا اينترنت خانه من هنوز وصل نشده؟!"
هنوز! هنوز هم مثل به موقع از همان واژه هاي تكراري است. هنوز وصل نشده كه نشده! اينقدر بي قراري ندرد، وصل مي شود.
"ورزشگاه راه آهن دوش ندارد!" اي بابا! مي رويم خانه دوش مي گيريم، آب پرتغال هم مي خوريم، اينقدر سخت نگير! خاكي باش.
اگر خاكي باشيم همه چيز آسان مي شود و هرگز به مشكل نمي خوريم. اصول را باور نكن كه ببخشيد اما سوسول بازي است! خاكي باش.
خاكي كه باشي، بي خيالي طي مي كني و ... و همه چيز آسان مي شود.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 3 آذر 87

صبح روز چهارم

ستون يك: سه شنبه

يك روز قبل از پس پريروز، افشين قطبي از خير پرسپوليس گذشت و رفت كه مطمئنا در همان لحظاتي كه امپراتور سرگرم تحويل بار به هواپيما و درگير چازني، رايزني و صد البته مخ زني براي بي خيال شدن مسئول بار برای اضافه بارش بود، اعضاي هيات مديره و مدير عامل به شدت مشغول شركت كردن در جلسه اي اضطراري بودند تا دلايل اين بي وفايي را بررسي، تحليل، تحقيق، موشكافي و خرد جمعي گونه نمايند تا مبادا يك كلاغ، چهل و چهار هزار و چهارصد و چهل و چهار كلاغ شود!
و به اين نتيجه كارشناسانه، عالمانه، مسئولانه ، منطقانه و باور پذير رسيدند تا با استفاده از فرمايشات خود امپراتور دليل جدايي را فرستادن آدم هايي اونجوري از طرف طرفداران اينجوري (چه جوري؟ اينجوري،اينجوري؟ تو كه عروسكي، تو كه با نمكي، ديوونه اون چشماتم...) براي شكستن شيشه اتومبيل قطبي عنوان كنند كه موجب ترساندن بانو يوروم هم شده است و آقاي مصطفوي هم در تكميل اين دليل خطير اضافه كردند "فقط مي توانم بگويم افشين قطبي خيلي همسرش را دوست دارد." و خب دوستت دارم مي دوني كه اين كار دله، گناه من نيست، تقصير دله...

ستون دو: چهارشنبه

پس پريروز اما و در ادامه جلسات برگزار شده و بررسي علل و چرايي سفر كاملا بي مقدمه و يهويي قطبي، مديران خرد جمعي گرا، زير ساختانه و مطالعاتي با دستيابي به دلايلي موشكافانه تر و منطقانانه تر! در اعلامي شفاف تر و روشنفكرانه ترتر پرده از رازهاي ديگري برداشتند و عنوان نمودند كه قطبي رفت چرا كه عادل فردوسي پور كه غافل از هرچه خرد جمعي گرايي است با پرداختن به دي كارمو و بيرون كشيدن پدر جدش و وادار كردن جد گرامي به انجام حركات موزون سامبا، امپراتور را زير ذره بين برده و اين مهم موجب از دست دادن تمركز ذهني او شده و در آخر دوباره اين عادل كاملا بي خرد جمعي گرا با ادامه رژه روي شجرنامه دي كارمو و روشنگري در رابطه با پدر پدربزرگش در برنامه هفته بعد خود، با بيشتر بر هم زدن تمركز ذهني قطبي و بيشترتر كردن قطر ذره بين هم! افكار عمومي را نيز تخريبات كامل كرده تا عده اي بگويند قطبي دلال است و به همين خاطر امپراتور رفت!

ستون سه: پنجشنبه

اما مديران هنوز درگير در جلسات اضطراري از آنجا كه احساس كردند شايد همچنان عده اي مجاب به علت رفتن قطبي نشده باشند و اين دلايل خيلي كافي، كارشناسي، مديريتي و خرد جمعي گونانه نباشد، با مطالعاتي عميق تر و به دور از احساسات و هيجانات دو روز اول و با نگاهي به افق هاي آينده دور و در نظر گرفتن شرايط حال و همچنين با نگاهي به گذشته و استفاده از تجربيات عديده خود، علل ديگري را براي اين قطع همكاري ارائه دادند تا بيش از هر چيز اصول حرفه اي مديريت باشگاهي چون پرسپوليس را رعايت كرده باشند و لذا در فهرستي كاملا روشنگرانه ترين، شفاف سازترين، ضد جرم و پوسيدگي دندان و حاوي ويتامين آ، ب، ث، ت، ج و كل يوم فوايد و خواص، شايعه آمدن لوكابوناچيچ، جذب رحمان رضايي بدون در نظر گرفتن خرد جمعي قطبي در خرد جمعي تر خودشان و بيرون گذاشتن ميثاق معمارزاده از ليست بازيكنان را از علل برون رفت قطبي از مجموعه خودشان بيانات كردند.

ستون چهار: جمعه

صبح روز چهارم اما داريوش خان مصطفوي براي باز هم شفاف سازي بيشترترين و كلا انگار خيلي خوش مي گذره روشنگري كنيم، ‌اين بار با حضور در رسانه ملي، رو در رو، چشم در چشم و رخ به رخ با بينندگان ورزش و مردم خرد جمع ترين فرمودند و علت رفتن قطبي را بسيار واضح، مسئولانه، علمي، كارشناسي و حتي بهداشتي- پزشكي عنوان كردند؛ دوش!
بله، دوش. قطبي رفت چون زمين تمرين پرسپوليس دوش آب ندارد و بازيكنان، مربيان، مديران، هواداران و حتي عابران روز گذر كه مسيرشان از آن طرف هاست قادر به گرفتن يك حمام آب گرم نيستند و لذا امپراتور كه ديگر واقعا دل چركين! شده بود و كم كم حتي اصول بهداشتي خود را در خطر مي ديد، زدن خنجر جدايي در قلب خودش را ترجيح داد به هپلي شدن و حمام نرفتن و لذا با اقدامي دشمن خشنود كن قيد پرسپوليس را زد تا تني به آب برساند و البته گفتني است بررسي علمي تر و دقيق تر علل اين سفر غير منتظره كماكان ادامه دارد...

چاپ شده به تاریخ شنبه 2 آذر 87

امپراتور

قطبي رفت!

و ما مردمان خوش استقبال و بد بدرقه! روزي كه آمد استقبال رسمي به پا كرديم، اركستر ارتش به افتخارش مارش نظامي نواخت و پرچم ايران هم به اهتزاز درآمد. اولين بار كه تصوير و صدايش از تلويزيون پخش شد، قند توي دل همه مان آب شد و سر خوش شديم كه او همان گمگشته باز آمده به كنعان است. لهجه انگليسي فارسي اش سر ذوقمان مي آورد و چشمانمان مي خنديد.
مصاحبه هاي بعدي از بازي اش كه ديگر باعث مباهاتمان شد و افسوس خورديم كه صد حيف‌، ديگران به مانند او نيستند!
رفتارش و گفتارش، حرفه اي بودن را حرف به حرف برايمان معني مي كرد و تك تك كنش و واكنش هايش كلاس درس بود!
فرصت نداديم خودش را پيدا كند، دور و بري هايش را بشناسد، با فضاي عمومي آشنا شود تا آمد به خودش بيايد و با جو تازه اخت بگيرد امپراتورش كرديم، برديمش بالا، بالا، بالاتر و آنجا بود كه ناگهان غبطه خورديم! دو دل شديم، شك كرديم كه شايد آنچه كه ما از او ساخته ايم با آنچه كه خود اوست تفاوت داشته باشد، حالا متفاوت باشد خيلي مهم نيست اما شايد تماما تو خالي باشد، پوچ باشد. نكند هوا برش داشته باشد، ‌باورش شده باشد امپراتور است، نكند جاي ما را تنگ كرده باشد، ما چه كم داشتيم كه امپراتور نباشيم، حالا كه پروين به اجبار اين و آن و زمان البته! دل از پرسپوليس كنده چرا ما نه؟ چرا او؟‌
پس چشمانمان را بستيم و از آن بالا هلش داديم!

و ما مردمان خوش استقبال و بد بدرقه! روزي كه آمد استقبال رسمي به پا كرديم، اركستر ارتش به افتخارش مارش نظامي نواخت و پرچم ايران هم به اهتزاز درآمد! وقتي كه رفت اما... راستي چند نفر پشت شيشه سالن ترانزيت برايش دست تكان دادند!

و ما مردمان خوش استقبال و بد بدرقه ...

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 30 آبان 87

روز خوشبختی

«چهارشنبه روز خوشبختي است.» اين شايد يكي از پر آوازه ترين ديالوگ هاي سينماي ايران است. ديالوگي مشترك براي نقش يك پسر بچه 8 تا 14 ساله كه كارش فروختن بليت بخت آزمايي اعانه ملي، در كوچه و خيابانهاي قديم تهران است.
فيلم فارسي، فيلم هاي سياه و سفيد و پرخاطره اي كه بخش بزرگي از خاطرات عمومي مردمان اين سرزمين است. پسرك بليت فروش، براي گرم شدن بازار كارش، وعده چهارشنبه و روز قرعه كشي را مي داد كه مي تواند روز خوشبختي باشد تا آرتيست اول و يا حتي بدمن فيلم راغب به خريد شود!
يكي از صحنه هاي ماندگار، بخشي از فيلم «چرخ فلك» است. فردين به همراه بيك ايمانوردي در كافه رستوراني نشسته اند و پسرك بليت فروش بي خبر از همه جا به سراغ ميز بدمن هاي فيلم مي رود. آنها هم كه طبق رسم معمول، نه كوچك مي شناسند، نه بزرگ! برخورد تندشان با پسرك باعث مي شود فردين به حمايت از او تمام بدمن ها را سرجايشان بنشاند تا باز هم فردين ما باشد.
يا سكانس به يادماندني و پرخاطره اي از قيصر كه او در دكه اي نشسته و به شكار آخرش مي انديشد و پسرك بليت فروش از راه مي رسد كه قيصر را تشويق كند تا براي فردا كه روز چهارشنبه است و خوشبختي! يك بليت بخرد و شانس خود را امتحان كند. قيصر، دوست داشتني ترين ضد قهرمان سينماي ايران با لبخندي تلخ به واژه هاي شانس و خوشبختي، يك بليت به نيت منصور آب منگل مي خرد.
«چهارشنبه روز خوشبختي است.» و صداي آقاي مستجاب الدعوه كه يكي يكي شماره هاي خوشبختي را اعلام مي كرد و مردمان ساده دل، بليت به دست و خيره به شماره ها، با هيجان گوش به راديو مي چسباندند تا شايد چهارشنبه آنها هم روز خوشبختي شان باشد.
امروز روز چهارشنبه است و براي عده اي از ما هنوز چهار شنبه روز خوشبختي است، روز اعلام شماره بليت! روزی كه شانس تا پشت در مي آيد و شايد تق تق صداي در هم بيايد، گوش به زنگ باشيد!
براي امروز البته، شايد همين كه پسران خليج پارس، امارات را در خانه اش شكست دهند روز خوشبختي باشد، روز اعلام شماره بليتي كه در دست داريد!

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 29 آبان 87

طفل شیرین

به هر بهانه اي سراغي از حسن روشن بگيريد، او فقط از فتح اله زاده مي گويد. در اوج حواشي اين روزهاي فوتبال ايران، از جنجال نيكبخت گرفته تا ماجراهاي افشين قطبي، از اختلافات واعظ و قلعه نوعي گرفته تا استعفاي چند ساعته او، حتي با وجود ديدار تيم ملي با امارات، حسن روشن همچنان از فتح اله زاده مي گويد و داستانهايي تكراري از آكادمي فوتبال استقلال، چكهاي پاس نشده و عدم مديريت!
حسن روشن كه روزگاري طفل شيرين تاجي ها بود و از محبوبترين بازيكنان فوتبال ايران به شمار مي رفت، بعد از پشت سر گذاشتن روزهايي كه روزهاي او بود، هرگز در كسوت يك مربي فوتبال به جايگاهي در خور نام و وجهه اي كه از آن برخوردار بود، نرسيد و كم كم جاي خود را به بخشي از خاطرات عمومي و مشترك فوتبالي ها داد. همه تلاشهاي روشن براي رسيدن به جايگاهي در فوتبال پايه به ثبت كاري دراز مدت نرسيد و هرگز مجالي براي تحقق تمام آنچه در سر داشت نيافت.
به همين خاطر در مقاطع مختلف پس از كناره گيري از مسئوليت هاي كوتاه مدت در دوران فدراسيون دادكان و يا فوتبال پايه استقلال و مانند آن، بلادرنگ به قالب اپوزيسيون همان مجموعه رفته و سيل انتقادت را روانه تفكرات مجموعه مديريتي كه منجر به قطع همكاري شده است سرازير مي كند !
حسن روشن كه بي شك از محبوبترين چهره هاي هواداران استقلالي به شمار مي رود و آنها خاطرات خوش با او بودن را بسيار دوست مي دارند، پشت اين نقاب تازه انتقادي، ناخواسته پا روي قاب خاطرات گذاشته مي گذارد و تصويري نو براي دوستدارانش مي سازد.
طفل شيرين آبيها به اصرار در تكرار همه آنچه كه بارها و بارها درباره اش سخن گفته، بجاي روشن گري، ذهن هواداران را به علل ديگري براي رسيدن به چرايي اين همه اصرار! راهنمايي مي كند.
حسن روشن حرفهاي خوبي مي زند كه شايد بسياري بنابر مصلحت انديشي و تعاملات اين روزهاي فوتبال ايران! حتي به آن فكر هم نمي كنند. اما ...! اما گاهي جذابيت خود را از دست مي دهد، همين.

چاپ شده به تاریخ سه شنبه 28 آبان 87

روی پیشخوان

اين روزها بي قراري براي يك مسابقه فوتبال پرخبر از نوع ايراني به بالاترين درجه ممكن رسيده است. تعطيلي نيم فصل پيش از موعد و فاصله نسبتا زياد آخرين هفته برگزار شده ليگ تا بازي تيم ملي برابر امارات، عطش همه به ويژه فوتبال نويس هاي وطني را موجب شده تا چشمان آنها بيش از پيش براي يافتن سوژه اي در خور توجه تيز شود. آنچه كه به خوبي از روي جلد اكثر روزنامه هاي ورزشي چاپ شده در اين چند روز قابل درك است، پراكندگي سوژه هاي موجود از يك طرف و فقدان يك جريان خبري مشترك بين آنها از طرف ديگر است و از آن طرف تر نيز تلاشي چشمگير كه هر يك از آنان براي به پا كردن يك جريان تازه به كار مي بندند!
نگاهي گذرا به نيم صفحه اول روزنامه هاي ورزشي روز گذشته تا حدودي شرح حال اين روزهاي بي قراريست.
روزنامه خبر ورزشي براي گريز از همين روزهاي تكرار! آتش به خيمه آبي ها مي اندازد و با يك رو تيتر و تيتر اصلي درشت، استقلال را به گرداب يك بحران غير قابل انتظار مي اندازد، "شكاف بين مدير عامل و سرمربي استقلال عميق تر مي شود" و البته تيتر يك، "قلعه نوعي در فكر استعفا!" دو تيتر فوق در نگاه اول شما را به اين باور مي رساند كه قطعا استقلال با مشكلي جدي روبرو شده كه تمام راه هاي تعامل را براي مديريت و سرمربي بسته است اما وقتي با مراجعه به صفحه چهار و خوندن متن آنچه كه به دو تيتر فوق منتسب است درمي يابيد كه اولا با يك گزارش خبري طرف هستيد و ثانيا اساس و پايه آن "برخي اخبار" ‌و البته "حكايت" است! كه در نهايت نيز خواننده را در فضايي معلق بين آنچه كه هست و آنچه كه خواهد شد با آنچه كه بايد باشد! رها مي كند و خب در نهايت همان عصر ديروز، خبرگزاري فارس زحمت از حالت تعليق در آوردن خواننده را كشيد و خبر تكذيب استعفا را از سوي باشگاه استقلال روي خروجي فرستاد.
روزنامه 90 هم تيتر يك خود را از ميان آبي ها انتخاب كرد تا پس از همه آن روزهاي نيكبختي و پرسپوليسي، تنوعي باشد براي خوانندگان و آبي ها هم بهانه اي براي خريد روزنامه آن هم به شكل روزانه داشته باشند، "ترانسفر جباري تا پايان فصل ممنوع شد!" براي پي بردن به متن خبر، تا رسيدن به صفحه هفت روزنامه صبوري كنيد و آنجاست كه با خبر كوتاهي برخورد مي كنيد كه تيتر يك 90، دستپخت اوست.
و تقريبا طبق معمول تمام اين سال هايي كه مجتبي جباري به استقلال بازگشته و يا مصدوم بوده، يا قرار بوده ترانسفر شود و البته هميشه نيز سرمربي استقلال به خصوص از نوع ژنرالش با صدور مجي به آن سوي آب ها مخالفت كرده! ديگر تيتر جنجالي روي صفحه 90 دست كمي از همصدايي با خبر ورزشي براي به بحران كشيدن استقلال ندرد، "قلعه نوعي از نيم فصل در سپاهان" به اضافه يك علامت سوال و يك علامت تعجب در معيت آن تا به نوعي خود را از هر پيامدي مبرا كند و پيش از آغاز، دست ها را بالا ببرد.
متن خبر با برگرداندن كامل روزنامه و رويت صفحه دوازده قابل رديابي است كه در نهايت مختوم مي شود به منابع آگاهي كه مدعي هستند و چند "شايد" و "شايعات" و البته اين توصيه كه بهترين راه، صبر تا پايان نيم فصل است.
روزنامه توپ ورزشي، كماكان سوژه نيكبخت را سوژه اي مناسب براي كار مي داند و با پرداختن به بحث محروميت او، خبري تكميلي مبني برمحروم شدن علي نيكي از پرسپوليس مي دهد، "نيكبخت از پرسپوليس هم محروم مي شود"، متن اين خبر هم با مراجعه به صفحه آخر امكان پذير است كه در شروع زنهار مي دهد مسابقه پرسپوليس و پيكان مي توند بسيار سرنوشت ساز باشد و حوادث بسيار در پي داشته باشد و در ادامه رجوعي به شنيده و گفته هايي از مقامات پرسپوليس و ارتباط مصطفوي با كفاشيان و تلاش براي تبرئه ستاره شماره 10 و در آخر اينكه اگر محروميتي باشد شايد شامل بازي هاي باشگاهي هم شود!
روزنامه دنياي فوتبال هم، همچنان ذوب در جريانات علي نيكي، نقل قول تازه اي از او را تيتر يك كرده است، "مي دانم كي آن حرف ها را پشت سر من زده" كدام حرف ها؟‌ كافي است ورق بزنيد، متن خبر در صفحه دو، چيزي ندارد جز همان تك جمله تيتر شده از نيكبخت به همراه روايت دلخوري شديد او از گزارش روز گذشته همان روزنامه درباره حواشي داستان نيكي و شايعه وحشتناك!
و در آخر، روزنامه خودمان كه خب گفتن ندرد كه كار ما كه حرف ندارد كه! تيتر يك ديروزمان كه كرور كرور شكر تاييد شد، گرديد، گشت و آخ جون خلاصه!

چاپ شده به تاریخ دوشنبه 27 آبان 87


۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

غیر عادی

مي شود چشم ها را بست و تمام بدي هاي عالم را به نيكبخت نسبت داد. الان كه خيلي ساده تر است، پاي او در كميته انضباطي گير است و از مدير تيم هاي ملي تا سرمربي و سرپرست و تداركات عليه اش جبهه گرفته اند، حتي يكي، دو بازيكن تيم ملي كه وجدانشان به غايت دچار درد و عذاب شده، ناشناس اسرار مگو را فاش مي كنند تا هيچ راه در رويي براي نيكبخت باقي نماند. برد رسانه اي اش هم كه شكر خدا سر به فلك مي برد، بازي هاي ليگ هم كه تعطيل است و ديدار تيم ملي آنقدر سوژه خور ندارد كه نيم صفحه اول را داغ كند، پس بچسبيم به علي نيكي كه خدا از آسمان رساندش براي همين روزهاي كسادي و بي خبري.

البته بهتر است سوژه علي نيكي پس يك ژست حرفه اي و روشنفكرانه خرج شود. اتفاقا براي ما كه اداي آنچناني بودن در مي آوريم و از اينچناني بودن گريزانيم خيلي بهتر جواب مي دهد، براي ما كه شيون مي كنيم «چرا به اعتقادات حرفه اي بازيكنان احترام نمي گذاريد؟ در آستانه فلان سالگي مي خواهد افكارش به باشگاهش معطوف باشد؟ اي واي! خدايا! از جان كاپيتان سي و چند ساله چه مي خواهند؟ چرا او بايد در چندين و چند ميدان گوناگون به كار گرفته شود؟ البته حق داريد، شما كه از نمونه هاي متناظرش در دنياي حرفه اي فوتبال! خبر نداريد، شما چه مي دانيد كه در فلان جائك از x و yبازي رژيمي مي گيرند يا با احترام به تصميمات آقاي z مي گذارند برود خانه، دخترهايش را تربيت كند! خب تقصير نداريد اينها را فقط ما مي دانيم! شما اينجا دائم هوار هوار كنيد، بازيكني كه به تيم ملي نيايد بي وطن است، عرق ملي ندارد، آب و خاك نمي فهمد يعني چه؟ شما را چه به زندگي در دنياي مدرن و متمدن امروز!» پشت اين نقاب "مكش مرگ ما" بهتر مي توان از آب هاي گل آلود ماهي كه نه، زير دريايي تصاحب كرد!

نيكبخت به خودي خود كه سوژه هست، از هر زاويه اي هم كه براندازش كني جان مي دهد براي آرتيست اول شدن فيلم هاي منكرات اجتماعي، خب! حيف نيست اين موج خبري به راه افتاده فقط به چهار تا پاسپورت قديم و جديد و گوشي موبايل و دايورت ختم شود! به خدا كه حيف است! كفران نعمت است! تازه آن سوي آب ها هم از اين بازي ها در مي آورند، طرف را در كلوپ شبانه غافلگير مي كنند و عكس و خبرش را مثل نقل و نبات شب عروسي پخش مي كنند، حريم شخصي و اين داستان ها هم حد و اندازه خودش را دارد، دائم كه نمي شود به حريم شخصي افراد احترام گذاشت، لوس مي شود!

به نظر كه بايد فقط به سوژه هرچه داغ تر فكر كرد، تا جايي كه همه بسوزند و جزغاله شوند. «آخه مگه تو حالت عادي هم مي شه آدم هم پاسپورتش جا بمونه، هم شارژ موبايلش تمام بشه! محاله، غیر ممكنه! حتما در حالت عادي نبوده است، حتما حالش مساعد نبوده» و نتيجه بيشتر گرفت، حال كسي هم كه مساعد نباشد چكار دارد به كميته انضباطي فدراسيون! اين ديگر در صلاحيت قوه قضائيه است! البته يادمان باشد ژست خودمان را بگيريم، براي نمونه «خدا را خوش نمي‌آيد وارد زندگي شخصي افراد شويم» ژست خوب و مناسبي است، هم اين طرف را دارد، هم آن طرف را! و ....

و فقط بايد با چشماني سرد و مات، باید شاهد وقايع بود كه زبان از حيرت قفل شده! حالت غير عادي نيكبخت را به احوالات كاملا عادي خودتان ببخشيد، لطفا.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 26 آبان 87

انتظار

ستون يك: تك چرخ

از آنجايي كه آقاي داريوش مصطفوي، مدير عامل گرامي باشگاه پرسپوليس، هنگام تمرين سرخپوشان با باراني و كفش مردانه پا به توپ شده و دو، سه حركت نمايشي و حيرت آور انجام داده است، تا به ديگر اعضاي هيات مديره از يك سو و از دیگر سو به كادر فني تيمش بفهماند و هم بقبولاند كه تنها عضو فوتبالي جمع مديران پرسپوليس است! انتظار مي رود در يكي، دو روز آينده جناب وعظ آشتياني، مدير عامل گرانسنگ باشگاه رقيب، در اقدامي تلافي جويانه دست كم براي اثبات آنكه اگر از اهالي فوتبال نيست اما از مردان ورزش است، سوار بر دوچرخه در تمرين آبي پوشان حاضر شود و در نمايشي خيره كننده تك چرخ زده و دوچرخه را بر روي يك چرخ، دو سه دور بچرخاند و در آخر به پشت روي زين بنشيند و در حال بالا رفتن از پله، با دست مخالف بوق بزند.

ستون دو: حرف مرد

از آنجايي كه آقاي حسين هدايتي به قولي كه به رحمان رضايي داده بود وفا كرد و بدون در نظر گرفتن قطبي و مصطفوي، رضايي را سرخپوش كرد و نشان داد هنوز مردان مردي هستند كه تا پاي جان بر سر عهد و پيمان خود بمانند و همچنان تار سبيل مردان آبرو دارد! انتظار مي رود حاج علي فتح اله زاده در اقدامي انتحاري در كليه روزنامه و مجلات تحت الامتياز، تحت الامر و تحت المصاحبه خود تيتر بزند «تا من هستم، حجازي هست، فيروز كريمي هم هست، قلعه نوعي هم هست، كاش پورحيدري هم مي آمد، چقدر جاي كخ خاليه! اگر مي شد رودي فولر هم ميومد خيلي خوب بود، ابراهيم طالبي دوستت دارم، تا استقلال قهرمان آسيا نشود، پس هستم!»

ستون سه: رقابت

از آنجايي كه افشين قطبي همه امور اعم از فني، غير فني، تمريني و فراتمريني را به مديران مورد اعتمادش سپرده و آنها هر كدام به فراخور حالشان، ليست بازيكنان را پر و خالي مي كنند، دروازه بان حذف مي كنند، مدافع مي آورند، مهاجم خارجي اخراج مي كنند اما هافبك خارجي را اضافه نمي كنند و كلا دور هم خوش مي گذرانند و حتي سر تمرين چك بانكي مي كشند! انتظار مي رود در چشم به هم زدني امير قلعه نوعي كه همه امور اعم از مديريتي، هيات مديريتي، معاونتي، سرپرستي، مالي-اداري و حتي مسائل فني را تنها جزئي از حيطه وظايف خود به شمار مي آورد، در اقدامي تشكيلاتي و نگرشي، كل يوم استقلال را سند محضري بزند تا ثابت كند در هر مسئله اي نبايد با تيم رقيب، رقابت كرد!

ستون چهار: وفاق

و در آخر از آنجايي كه تيم ملي چهار شنبه اين هفته بايد به ديدار امارات برود و لذا هفته جاري، هفته وفاق ملي و گل و بلبل است، انتظار مي رود خط به خط روزنامه هاي ورزشي با ذره بين مورد مطالعه دقيق و بررسي موشكافانه قرار گيرد تا مبادا نويسنده خائن و وطن فروشي كه قسم خورده، با قلمش مانع رهيابي تيم ملي به جام جهاني شود، كلمه اي در راستاي آنچه كه بويي از نقد و انتقاد و منتقد و نقاد و نقاله بدهد، نوشته باشد. توصيه مي شود در اين چند روز باقي مانده از هيچ يك از كلمات پرسشي در يادداشت ها استفاده نشده و هيچ جمله اي با «چرا» شروع نشود، چرا دره گنجه بازه؟ چرا doghouse درازه؟ چرا گل روي پرده، سبزو سفيد و زرده؟!

چاپ شده به تاریخ شنبه 25 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

REMIX

«زود اومدم فرودگاه، فكر مي كردم پاسپورتم دست بروپچ تيم مليه، اومديم سوارشيم، ديدم اي دل غافل! پاس كو؟! يادم افتاد تو داشبورد ماشينه، ماشين كجاست؟ تو پارگينگ! پارگينگ چي، كجا، كو؟ پارگينگ خونه! خونه خاله كدوم وره؟ از اين وره و از اون وره، دايي اومده؟ چي چي آورده؟ نگو و نپرس، با صداي چي؟ با صداي ...، اي آقا اينا چيه دارم مي گم، به خدا قاط زدم آقاي قاضي رئيس انضباطي!»

خب بعد از اين چه شد پسرجان؟

«نيم ساعت بيشتر وقت نداشتم، پريدم ترك يه موتور، گفتم جيم فنگي آتيش كن در ريم! اوخ ببخشيد! يعني بريم كه زودي برگرديم، زود باش! بزن بريم به سرعت برق و باد، بزن بريم از اينجا...»

اينقدر عشوه نياييد! توضيحات درست و مستدل بدهيد!

«همين كه رسيدم خونه، شيرجه زدم تو ماشين، در داشبوردو باز كردم خوار تا CD ريخت بيرون، سريع سيستم رو راه انداختم يه حالي بكنم خستگيم دره، آخه خيلي ترك موتور اذيت شده بودم، نيستي تو! نيستي تو! نيستي تا ببيني چي اومده سر عشق تو! نيستي تا ببيني عاشقت مونده پاي تو ...!»

استغفرا...! داريد چكار مي كنيد!

«اشتب شد جناب قاضي، برقي CD ها رو زدم كنار تا پاسپورتو پديا كنم، چشمتون روز بد نبينه، پاس قديميه بود! دلم داشت از حلقم ميومد بيرون، لعنت به اين شانس...!»

گذرنامه جديدتان كجا استقرار داشتندي ؟

«همونجا بود كه دوزاريم افتاد، پاسم پيش داريوش خانه، شقايق اينجا من خيلي غريبم، آخه اينجا كسي عاشق نمي شه، گره زد سرنوشتامون تقدير، ولي پاسپوت من پيدا نمي شه...»

داريوش! درست حرف بزن، ما هم دريابيم!

«داريوش خانو نمي شناسي؟! همون كه تيمو برد جام جهاني، قلبش خراب شد رفت خونشون، تازگي ها خوب شده برگشته ديگه! رفتم سمت باشگاه كه پاسمو بگيرم اما ...»

اما كه چه؟ ‌اصلا چرا گوشي همراهت را پيچانیده بودندي؟

«خدا به سر شاهده كه باتريم ته كشيده بود، كلي باهاش ور رفتم كه روشن شه، همينطور هم شد ولي من از بس پرت پاس بودم كه نفهميدم گوشيم زنگ مي خوره! تازه فهميدم خودش سر خود دايورت هم شده، همين جوري الكي دايورت مي شه، بعد مثلا فكر كردن من از قصدي اين كار رو كردم...»

حقيقتا كه دفاعيه محكمه پسند و قابل قبولي بود، بسیار همه قانع و حتي نادم و پشميان شدندي كه از شكي كه به شما كرده بودنديم دام، دارا دام دام مثلا ...

«مثلا چي؟! مثلا حرف هاي تو كاش مي شد قند و عسل، مي آوردم واسه تو گل سرخ بغل بغل ...»

آهان! دست دست، آقايون دست... حالا برعكس، ...
واي خداجون چقدر داره خوش مي گذره...! (؟)

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 23 آبان 87

بحران، آبی یا قرمز؟

ستون يك: ناصر حجازي

روزهاي بحران استقلال با باخت عجيبي به پيكان به پيچيده ترين وضعيت خود رسيد و ناصر حجازي را به كابوس يك كوچه بن بست رساند كه تنها راه خروجش، درب خروج باشگاه بود. فيروز كريمي آمد تا نسخه شفابخشي براي دردهاي آن روز استقلال باشد كه عاقبت كاملا بي اثر شد، تا او نيز راهي جز خروج، پيش رويش نباشد و سرانجام نوبت اميرقلعه نوعي رسيد تا چاره اي باشد براي روزهاي بحران و ناكامي! امير در شرايطي به استقلال آمد كه در روزهاي باختش هم خطري از طرف سكوها و مديران باشگاه احساس نمي كرد. روزهايي كه ديگر كسي براي او آلترناتيوي در ذهن نداشت. كم و بيش، تمامي گزينه هاي جانشين، به ظاهر امتحان خود را پس داده بودند و دست كم هواداران را به اين باور رسانده بودند كه موفقيت استقلال در گرو حضور امير است، پس مي توان به پاي روزهاي بدش نيز نشست و صبوري كرد. هواداران استقلال، امروز آلترناتيوي براي امير قلعه نوعي، سرمربي استقلال ندارند.

ستون دو: افشين قطبي

در همان روزهاي بحراني استقلال و ناصر حجازي، پرسپوليس روي ابرها بود. سانتي مانتاليسم حاكم بر پرسپوليس همه چيز را فانتزي و همه كس را رمانتيك كرده بود. هواداران از درخشش ستاره اقبالشان سرمست بودند و تمام پديده هاي اطرافشان را دوست داشتني و زيبا مي ديدند، روزهايي كه روزهاي خوبي بود و خوشي. افشين قطبي به عنوان يك مربي حرفه اي با ويژگي هاي يك پرسوناژ كاريزماتيك، جاي خود را در قلب هوادران پرسپوليس باز مي كرد، رفته رفته امپراتور آنها شد. ديگر اعضاي كادر فني از استيلي و مرزبان تا سعيد عزيزيان، همگي نيروهاي كارآمد به حساب مي آمدند كه قوانين كار در يك گروه حرفه اي مي دانستند و به آن پايبند بودند. روزهايي كه پرسپوليس مي باخت هم هواداران به پايش مي ايستادند و پشتيبان بودند. روزهايي كه حتي باخت به استقلال اهواز نيز در آن شرايط سخت لحظه اي هواداران را در حمايت از تيمشان دو دل نكرد. هواداران آلترناتيوي براي قطبي نداشتند. پروین دلزده از پرسپولیس، سرگرم استیل آذین بود و از بگوویچ و زوبل تا آری هان و دنیزلی، امتحان خود را پس داده بودند. هواداران پرسپوليس ، آنروز آلترناتيوي براي افشين قطبي ، سرمربي پرسپوليس نداشتند.

ستون سه: امير قلعه نوعي

در همان روزهاي ناخوشي استقلال و سرخوشي پرسپوليس، بهمن فروتن در مقاله اي نوشت، «فوتبال ايران آنقدر پيچيدگي ندارد كه كسي مانند ناصر حجازي از عهده آن برنيايد، مشكل جاي ديگري است! پرسپوليس وقتي پرسپوليس شد كه از پروين رها شد، استقلال هم تا زماني كه از قلعه نوعي خلاص نشود، استقلال نخواهد شد. اگر مي خواهيد استقلال نتيجه بگيرد، بسپاريدش به امير.» و اين لپ كلام فروتن گرامي بود كه آب پاكي را روي دستان همه ريخت، پرسپوليس، بدون پروين، پرسپوليس نشد تا روزي كه پروين آداب زندگي بدون پرسپوليس را آموخت و پرسپوليس نيز به نبودن پروين عادت كرد.


ستون چهار: حميد استيلي

امروز اما هواداران پرسپوليس براي قطبي، آلترناتيو دارند. حميد استيلي همان نقشي را بازي مي كند كه پروين بدون پرسپوليس آن را در همان روزها نوشته است. هواداران ديگر به پاي روزهاي ناكامي صبوري نمي كنند. آنها به دنبال بهانه مي گردند تا تمام بي قراري هايشان را يك جا فرياد كنند. اگر بهمن فروتن امروز يك بار ديگر دست به قلم ببرد، امير استقلال را شاهد مدعاي خود مي كند و استيلي را جاي پروين مي نشاند و مي گويد :«فوتبال ايران آنقدر پيچيدگي ندارد كه افشين قطبي از عهده آن برنيايد، مشكل جاي ديگريست! استقلال وقتي استقلال شد كه امير بازگشت، پرسپوليس هم تا زماني كه به استيلي سپرده نشود، پرسپوليس نخواهد شد. اگر مي خواهيد پرسپوليس نتيجه بگيرد، بسپاريدش به او.»

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 22 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

تب

"در دادگاه ثابت كنيد تباني كرده ام..."

از آنجايي كه معمولا براي اقداماتي نظير تباني و مشابهات آن سند محضري امضا شده و در دفتر خانه هاي رسمي در سه نسخه ثبت مي شود، به آساني مي شود با فرستادن يك نسخه رونوشت برابر اصل آن به مراجع قضايي، موضوع تباني را اثبات كرد. آنچه كه اثباتش ممكن نيست و حتي از عهده جناب فيل هم بر نمي آيد تبي است آني كه بعضا من، شما و حتي قهرمان! يا قهرمانان ورزيده و قوي هيكل نيز به هنگام بيماري دچارش مي شويم.

تب چيست؟

تب اولين "آژير خطر" سيستم دفاعي بدن هنگام مواجهه با عفونت است و اين مكانيسم بسيار ساده اي است كه بدن براي حفظ خود در مقابل عفونت و آسيب هاي حاصل از آن داراست.
هنگام بيماري يا عفونت، بدن هورمون هايي با نام سايتوكاين ها را توليد مي كند كه به نوبه خود روي عروق خوني مغز عمل كرده
PGE2 توليد مي كنند كه وارد هيپوتالاموس مغز شده و باعث تب مي شود.
وقتي دماي بدن از 37 درجه، چند درجه اي بالاتر مي رود گلبول هاي سفيد خون مي توانند به طور موثرتري با عفونت مقابله كنند. در چنين شرايطي بيماران تب دار بيشتر احساس درد و خستگي مي كنند.

"آژير خطر" دير زماني است با صدايي هرچه بلندتر به گوش مي رسد و فوتبال تب دار ما در آتش سوزان تب خود مي سوزد، مقدار متنابهي PGE2 وارد هيپوتالاموس فوتبالمان شده و كم كم مي رود تا بخشي از مغز را از كار بياندازد، دماي بدن اين فوتبال، نه چند درجه كه چند صد درجه بالا رفته اما دريغ از فقط يك گلبول سفيد كوچولو كه بتواند به طور موثر با عفونت مقابله كند، فوتبال تب دار شايد از درد و خستگي بي امانش بميرد!

تباني را نمي شود اثبات كرد اما تب آني را مي شود از روي علائمش تشخيص داد. صداي پر درد و خسته اش را بشنويد كه مي گويد: "حالم بده، حالم بده، امشب درجه تبم روي هزار و سيصده، اما شايد به چشم تو اين تب فقط يه عدده...!"

چاپ شده به تاریخ 21 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

شير یا خط

يك بار هم براي حل مشكلات، سكه بياندازيد. در طول سالهاي اخير هميشه خواسته اند ناكاميها و بحران هاي به وجود آمده در دو باشگاه استقلال و پرسپوليس را با برگزاري نشست ها و جلسات متعدد، حل و فصل كنند. به اين ترتيب كه در مواقع شكست و در شرايطي كه طاقت هواداران طاق مي شود، مديران باشگاه طي جلساتي مستمر، عموما به صورت شبانه و گاهي روزانه و در مواردي صبحانه، تکدانه، کاله، دامداران، پاک و حتی چوپان! مشکلات، معضلات، ناکامی ها، بحران ها، عوامل دخيل و باقي قضايا را شناسايي ، تجزيه و تحليل كرده و با ارائه راهكارهايي مستدل، كل يوم مسائل را حل كرده و شرايط باشگاه را با چرخشي 360 درجه از اين رو به آن رو مي كنند. ولي متاسفانه مشكل اصلي آنجايي است كه راهكارهاي ارائه شده عموما تاريخ مصرف كوتاهي دارند و خيلي زود اوضاع و احوال به همان وضعيت قبل از 360 درجه باز مي گردد .

پرسپوليس اين روزها دقيقا سرگرم روايت چنين داستاني است. صبح، ظهر، شب و حتي مواقعي طي پنج وعده در شبانه روز جلساتي در راستاي خروج از بحران برگزار مي شود كه تا بدين لحظه منجر به ارائه راهكاري براي برون رفت از وضعيت اضطراري كنوني نشده است.
نتايج ضعيف پرسپوليس، بحث اخراج دي كارمو، سفر ابدي ماركو (به برزيل البته!)، وضعيت بازيكنان خارجي، خريد بازيكنان جديد، مدافع توگويي، محمد نصرتي، رحمان رضايي، اختلاف ميان اعضاي هيات مديره، اختلاف هيات مديره با مصطفوي، اختلاف مصطفوي با قطبي، اختلاف قطبي با برخي بازيكنان، اختلاف برخي بازيكنان با برخي ديگر از همان بازيكنان، تو خوبي؟ اختلاف تازه عروس توره با مادر شوهرش، قهر بانو يوروم با مامان افشين و بسياري مشكلات ناگفتني ديگر...!

يكبار هم براي حل مشكلات سكه بياندازيد. اگر شير آمد قطبي را بر كنار كنيد و به مصطفوي اولتيماتوم دهيد كه تا نيم فصل بر كنار مي شود، آنوقت براي آنكه غافلگير شود آخر همين هفته بركنارش كنيد، اگر خط آمد مصطفوي را بر كنار كنيد و به قطبي اولتيماتوم دهيد كه تا نيم فصل بر كنار مي شود آن وقت براي آنكه غافلگير شود آخر همين هفته بركنارش كنيد و اما اگر سكه روي لبه اش ايستاد، مسئوليت را بپذيريد.
اين بار براي حل مشكلات، سكه بيندازيد. نتيجه همان خروجي جلسات متعدد شبانه و روزانه است، امتحان كنيد.

چاپ شده به تاریخ دوشنبه 20 آبان 87


ورزش از نگاه چند؟

دو! ورزش از نگاه دو. اگر با شروع برنامه از تهران حركت كنيد، بخش پاياني برنامه را مي توانيد در كنار سواحل زيباي درياي خزر ببينيد! و مطمئن باشيد آنچه را كه از دست داده ايد در مقايسه با آنچه كه به دست آورده ايد چندان اهميتي ندارد.
جهانگير كوثري، مدافع سابق تيم تاج با تحصيلات آكادميك در رشته كارگرداني سينما علاوه بر اجرا، تهيه كنندگي اين برنامه را نيز بر عهده دارد و اولين نتيجه اي كه در ذهن يك بيننده تلويزيوني خطور مي كند تلفيقي است از يك چهره ورزشي و يك چهره سينمايي با چندين و چند عنوان تهيه كنندگي، مديريت توليد و حتي كارگرداني فيلم هاي سينمايي در كارنامه اي نسبتا قطور به انضمام تعدادي جوايز جشنواره اي!
و اين نتيجه منطقي، مطمئنا زمينه ساز تصويري ابتدايي از برنامه مي شود كه در همان دقايق ابتدايي به كلي در هم مي شكند و فرو مي ريزد. بر خلاف انتظار با برنامه اي روبرو مي شويد كه در آن نه اثري از ريتم است، نه اثري از كادر و نه حتي اثري از حداقل سليقه!
در اوج حواشي حاكم بر پرسپوليس، ورزش از نگاه دو ميزبان داريوش مصطفوي و افشين قطبي است و حداقل انتظار يك هوادار پرسپوليس رسيدن به پاسخ براي دو، سه پرسش در باره شرايط قرارداد و كاري "ماركو"، چگونگي انتخاب و جذب "دي كارمو"‌، نتيجه جلسات آقايان هدايتي و مصطفوي با قطبي، وضعيت جذب بازيكنان تازه و البته روشن شدن بسياري ابهامت ديگر است! و شايد براي آنهايي كه برنامه جمعه شب "نگاه دو" ‌را نديده اند، باور اين نكته سخت باشد كه مصطفوي و قطبي نزديك به سه ساعت! در استوديو برنامه حضور داشتند و دريغ از يك پرسش و پاسخ واضح و روشن!
و جهانگير كوثري در ادامه ابتكار تازه اش براي فرهنگ سازي در ورزشگاه هاي كشور با دعوت از هواداري پاستوريزه در كنار بوقچي با سابقه فوتبال ايران (در فوتبال حرفه اي، ليدر مي گويند البته!)، ترجيح داد به جاي پرداختن به حواشي روز، به بينندگان برنامه اش زنهار دهد توهين نكنيم، اخلاق حرفه اي را رعايت كنيم و تاكيد كند ما حرف بد نمي زنيم، دست به گل ها نمي زنيم، هر كي به گل دست بزنه، حراست استاديوم نيشش مي زنه و سهراب بوقي نيز در حمايت از سياست تهيه كننده و مجري برنامه هشدار دهد تماشاچيان در ورزشگاه "دري وري" نگويند و براي آنكه خدايي ناكرده كسي فراموش كند تا فرهنگسازي شود! حدود ده دقيقه، حداقل پنجاه بار خطاب به بينندگان فرمودند "دري وري نگوييد."
دو! ورزش از نگاه دو. اگر با شروع برنامه از تهران حركت كنيد خيلي بهتر است تا با پايان برنامه سر به بيابان بگذاريد.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 19 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

قاعده بازی

ستون يك: تعويض

در غياب مجتبي جباري، فرهاد مجيدي يك خط به عقب آمد وپشت سر دو مهاجم استقلال جاي گرفت، او به همراه جان واريو به خوبي از عهده رهبري تيم به ويژه در زمانهاي هجوم به دروازه ملوان برآمد و گاه نيز فراتر از شرح وظايفش براي توپ گيري و پرس حريف تا دروازه خودي عقب مي آمد. در طول مدت 60 دقيقه اي حضورش در زمين يكي از اركان هماهنگي تيمي استقلال بود و به همراه ديگر هم تيمي هايش روند مسابقه را به سمتي هدايت مي كرد كه براي يك بيننده تلويزيوني رسيدن استقلال به گل دوم محتمل تر بود. فرهاد تعويض شد و جاي خود را به آرش برهاني داد! روشن بود كه برهاني با دستور كاري كاملا متفاوت با او به زمين آمد. خالي ماندن موقعيت فرهاد در پشت سر مهاجمان و از طرف ديگر كم توان شدن خط مياني استقلال نه تنها ايستا شدن و بي نظمي حركت تيمي را فراهم آورد بلكه روند بازي را نيز به سود ملوان تغيير داد تا آنها تيمي باشند كه به گل دوم مي رسند!

ستون دو: مرز

امير قلعه نوعي هنوز به آن درجه از تجربه نرسيده است كه مرزي مطمئن و روشن بين روابط شخصي و مسائل فني قائل شود و هنوز حتي آن تبحر و حرفه اي گري لازم را نيز ندارد تا براي جبران دغدغه هاي شخصي اش به وسيله ابراز فني، توجيه منطقي بياورد.
اگر بيرون ماندن فرهاد از پازل تاكتيكي! امير در طول فصل، بر دلايلي فقط فني! استوار باشد، تعويض او مقابل ملوان اما چنين نيست.

ستون سه: ستاره

امير قلعه نوعي گاهي دچار سوء تفاهم مي شود و تاب شنيدن نام شاگردانش را از سكو ها ندارد. جنس محبوبيت بازيكنان با مربيان متفاوت است و اين امري متداول در همه جاي دنياست. بر خلاف ايران در تمام استاديوم هاي جهان فقط نام ستاره ها و بازيكنان شنيده مي شود. و اسمي از مربيان نمي آيد، مگر آنكه آخر فصل باشد و تيم محبوبشان قهرمان شده باشد كه در آنصورت دقايقي مربي را هم تشويق مي كنند.

ستون چهار: قاعده بازي

فرهاد مجيدي با تمام شيطنت هاي خاص خودش نشان داد قواعد بازي حرفه اي را مي داند و با آنكه اختلاف سليقه اش با امير قلعه نوعي پيش از آغاز فصل بر هيچكس پوشيده نبود ثابت كرد تماما در خدمت تيم است .
همان قواعد بازي حرفه اي مي گويد تصميم گيرنده اول و آخر يك تيم سرمربي است پس با احترام به جيگاه فني امير بايد گفت از بين قواعد بازي شايد يكي دوتايشان دوست داشتني تر باشند و البته بعضي از آنها موجب عذاب! اما بايد به تمامشان احترام گذاشت و عمل نمود، قاعده بازي اين است.

چاپ شده به تاریخ شنبه 18 آبان 87

پارادوکس

پارادوكس چيست؟
تناقض آميز، آنچه كه در نگاه نخست درست به نظر مي رسد ولي غلط است و يا به نظر غلط مي آيد اما درست است. در منطق كلاسيك رياضي، هر گزاره يا صحيح است و يا ناصحيح، به اين معني كه يك گزاره نمي تواند هم درست باشد و هم نادرست، و اگر چنين وضعيتي مشاهده شد بايد به دنبال يافتن اشتباه در محاسبه بود.

از قرن ها پيش از ميلاد تا امروز، پارادوكس بخشي از چالش موجود بين دانشمندان، فلاسفه و حتي عالمان مذهب و عرفان بوده است. مبحث "فنا" در عرفان نمونه خوبي براي پارادوكس موجود در آن البته به زعم برخي از صاحبان انديشه است، فنا شو تا باقي شوي. بمير تا زنده شوي.

سقراط مي گويد: "چيزي كه مي دانم اين است كه نمي دانم."

در جزيره اي دو قبيله وحشي اداره امور را به دست دارند، يك قبيله معتقد به "خداي راستي" و قبيله ديگر به "خداي دروغي" معتقد است. هر تازه واردي به جزيره بيايد، از او سوال مي كنند. اگر "راست" گفت به پاي خداي راستي و اگر "دروغ" گفت به پاي خداي دروغي قرباني مي كنند. يك نفر آمد از او پرسيدند "چه سرنوشتي داري؟" پاسخ داد:"شما مرا قرباني خداي دروغ مي كنيد." آنها درماندند !

پارادوكس، آنچه كه تناقض آميز است و انگيزه اي مي شود براي تفكر دقيق و در نتيجه توسعه آگاهي و قدرت استدلال.
پارادوكس، آنچه كه تناقض آميز است و گاهي چنان درمانده ات مي كند كه بي اختيار با چشماني خيره پديده اي متناقض را كه درست جلوه مي كند و تو به نادرستي اش ايمان داري، مات نگاه مي كني اما استدلالي براي اثبات آن نمي يابي.
و پارادوكس، گاه چنان پديده اي ساده است كه بي درنگ مي توان حقيقت آن را آشكار كرد اما دقيقا پارادوكس اينجاست كه پديده اي در عين سادگي و عرياني حقيقت درونش، زبان از شرح آن بند مي آيد و در دهان خشك مي شود، پارادوكسي كه با تعريف كلاسيك آن متفاوت است و يك پست پارادوكس به شمار مي رود، پست پارادوكسي به كوچكي و سادگي فوتبال ايران!

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 16 آبان 87

G4

"نظر شما درباره بازگشت ناصر حجازي به ليك برتر چيست؟"

1- موافق

2- مخالف

مهم نيست هر يك از دو گزينه فوق چند درصد آراء را دراختيار مي گيرد. مهم اين است كه شما بر اساس چه معيارهايي به يكي از اين دو گزينه راي مي دهيد.

شما يا طرفدار ناصر حجازي هستيد يا طرفدار ناصر حجازي نيستيد و چه باشيد، چه نباشيد مي توانيد هر يك از دو گزينه "موافق" يا "مخالف" را انتخاب كنيد. به عبارت ساده تر يك طرفدار ناصر حجازي مي تواند مخالف بازگشت او به ليگ برتر باشد و يك فرد مخالف، با بازگشت حجازي موافق!
به عقيده يك "طرفدار افراطي" ناصر حجازي، او در تمام سالهاي مربيگري اش به حق خود نرسيده و دست هاي پشت پرده با توطئه هاي پياپي همواره راه موفقيت او را سد كرده است، و اين بار شايد فرصتي باشد تا ناصر حجازي خودش را ثابت كند.
در نظر يك "طرفدار منطقي" او كه تعادلي بين توانايي هاي حرفه اي ناصر حجازي و قدرتهاي پنهان پشت پرده فوتبال ايران برقرار مي كند، بيرون ماندن او از دايره مربيان ليگ نفع بيشتري براي حجازي دارد.

طرفدار موافق: "حجازي بايد برگردد تا حق خود را از فوتبال ايران بگيرد. هيچ وقت نخواستند او موفق شود و نگذاشتند. ولي اين بار حجازي خودش را ثابت مي كند. او هيچ وقت از هيچ چيز شانس نياورد، نه از دستيار، نه از بازيكن، هيچ كس موفقيت او را نمي خواست."

طرفدار مخالف: "ناصر حجازي برنگردد بهتر است. دوست ندارم خدشه اي به تصويري كه از او در ذهن دارم وارد شود، اگر اعتقاد به وجود دستهاي پشت پرده و توطئه داشته باشيم كه خب چيزي تغيير نكرده و مناسبات با حجازي اگر بدتر نشده باشد مطمئنا بهتر هم نشده است، اگر هم بحث توانايي هاي فني باشد كه تيمي مثل استقلال ظرفيت مناسبتري براي ابراز آن دارد تا ابومسلم".

گروه مقابل طرفداران حجازي نيز وضعيت روشني دارند، گروهي كه طرفدار او نيستند و به همين دليل ساده مخالف با بازگشت حجازي هستند و گروهي ديگر كه بواسطه همين دوست نداشتن، موافق! بازگشت او!

شما نيزبه يكي از اين "چهار" گروه تعلق داريد و در نهايت يا "موافق بازگشت" هستيد يا "مخالف بازگشت".
ناصر حجازي با بازگشت خود اعلام كرد كه به "گزينه اول" راي داده است اما شما فكر مي كنيد او به كدام يك
از "چهار" گروه تعلق دارد؟ وضعيت دوتايشان كاملا روشن است.

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 15 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

Fashion

كميته انضباطي فدراسيون فوتبال اعلام كرد، "Fashion ها بزودي محروم مي شوند!" (البته عبارت صحيح آن Fashionable است.) مسلما براي اجرايي شدن حكم فوق معيارهايي تعريف خواهد شد كه در صورت نمود عيني، مطابق با مفاد قانوني محروميت Fashion ها اقدام مي شود. چهارستون ضمن حمايت از قانون Fashion، معيارهاي محتمل حكم تازه را اعلام مي كند.

1- Fashion و مو :

مدل موهاي پريشان، سيخ سيخي، از جلو افشان-از پشت پريشان و بالعكس، صاف تو صورت-از پشت رو به بالا، از بغل گوش تو شقيقه ها- از جلو رو به بالا، از كناره ها جمع كلا رو به بالا، از فرق عقب صاف به جلو-از جلو تاب به كنار، فرفر ريزهاي هاي لايت شده، فر درشت- زير صاف مش نقره اي، اكستنشن لخت كرم قهوه اي، Glat يا اتو مو، مدل كامراني يا تريپ هومني، تيفوسي، ميكروبي و به ويژه مدلهاي رضايا، ساسي مانكن و من برات base مي زنم-تو برام ناز مي كني، جميعا ممنوع.

2- Fashion و ابرو :

روم به ديوار، روم به ديوار! بلا تشبيه ابروهاي تر و تميز شده، هشتي، هفتي، حدوداي شش و هشت، سه چهارم و ... ابروهاي تتو، كموني و دم باريك. ابروهاي پيوسته، گسسته، زبانم لال زير ابروهاي برداشته شده و يا خط دار مدل شهرامي سري K و بخصوص ابرو ميندازي بالا بالا – مي دونم سرت شلوغه حالا، كل يوم ممنوع.

3- Fashion و ريش و سبيل :

خدا از باعث و باني Fashion نگذره كه به اين هم رحم نكردند! ترجيحا يا كلا از بيخ بتراشيد و يا اصلا و ابدا (به قول آقاي دايي) دست نزنيد. ساير مدلها اعم از لنگري، قايقي، چكمه اي، خطي، دو خط،، سه خط ممنوع! يك كوچولو بالاي چانه يا زير چانه هم ممنوع!
در صورت اصرار به داشتن ريش و سبيل
Fashion
، فقط و فقط مي توانيد مدل علي دايي را عينا Copy-Paste كنيد.

4- Fashion و رنگ پوست :

خدا رو شكر كه با رسيدن فصل پاييز و سرما، تيرتان به سنگ خورده و از آفتاب مافتاب خبري نيست!
استفاده از سولاريوم، چه خوابيده و چه ايستاده، چه 12 دقيقه هشت هزار تومان چه 20 دقيقه 12 هزار تومان ممنوع! (البته اگر 20 دقيقه هشت هزار تومان پيشنهاد شد، جهنم! معطل نكنيد كه خيلي مناسبه)
استفاده از اتو برنز، ماسك برنز، كرم پودر، پن كك و ساير تجهيزات و ملزومات برنز اكيدا ممنوع كه بيشتر به نفع خودتان است چرا كه اصلا ماندگاري ندارند. (اگر اتو برنزي با ضمانت ماندگاري 6 ماهه پيدا كرديد خبر دهيد تا اقدام شود!)
ساير مفاد اعم از محدوديت هاي تزريق لب، كاشت گونه، عمل بيني، كاشت مو و... متعاقبا اعلام خواهد شد
.

چاپ شده به تاریخ سه شنبه 14 آبان 87

عادل، ستاره امشب

عادل براي نود امشب كم سوژه ندارد. باخت دوباره پرسپوليس در يك بازي خارج از خانه، گل نزني هاي "دي كارمو" ‌و ادامه حمايت هاي قطبي از او تا جايي كه درباره تصميم هيات مديره پرسپوليس مبني بر خارج كردن وي از ليست بازيكنان، اعلام كرد "‌قبل از دي كارمو بايد مرا اخراج كنيد"‌ و در آخر پيدا شدن "توره" و اينكه او از رفتن پيش "مامانش" كمال استفاده حتي سوء استفاده را كرده و براي "مامانش" ‌عروس هم آورده است! و ديگر چه اهميت داشته كه مرخصي سه روزه اش، پانزده، شانزده روز شده! و تازه سفر دوباره "ماركو"‌ به برزيل آنهم بي خبر! (حتما خواسته "مامانش" ‌سوپرايز شه.)
و به سوژه هاي امشب 90 اضافه كنيد، ‌ماجراي مرخصي اجباري برگي زر، داستان انتخاب سرمربي سپاهان و درگيري اوليايي و ميثاقيان.
شك نكنيد عادل امشب جزو خوشحال ترين مردان روي زمين است، چرا كه امشب، شب اوست و ستاره بازيهايش!
او در يك فرصت مناسب، يك به يك سوژه هاي پرسپوليس را بررسي مي كند و بهترين گزينه اش "داريوش مصطفوي"‌ خواهد بود و شايد تماسكي هم با فرخزادي بگيرد.
عادل: "آقاي مصطفوي! تبريك مي گم. خلاصه توره پيدا شد. مثل اينكه مامانش رضايت داد، شانس آورديم خانومش گير نداد بريم
honey moon!"
مصطفوي: "ببينيد آقاي فردوسي پور! ما يك جلسه كاملا رسمي با ايشان ترتيب داديم، كاملا توضيح دادند به ما آقاي توره ايشون هم بهر حال گرفتار شدن، اما ما كاملا قاطع برخورد كرديم ،40 هزار دلار جريمه اش كرديم نه به خاطر اينكه دير اومد بلكه به خاطر اينكه ازدواج كرده و ما رو دعوت نكرده، البته آقاي قطبي كاملا مساعدت كردند، چون ايشون تصميم گيرنده اند، توره هم اظهار تاسف كرد، شرمنده شد. هرچه باشد پرسپوليس جاي بزرگيه..."
بعد از اينكه عادل پنهاني و آشكار و ريزريز و خلاصه به تمامي صور ممكن و مجاز خنديد، يه كوچولو مي گويد: "بازي هاي خارج خونه رو خوب مي بازين!" و مي رود سراغ "دي كارمو" و بحث اخراج او.
مصطفوي: "واقعا آقاي فردوسي پور! من متاسفم از اين شيطنت ها كه توسط افراد شناخته شده انجام مي شود و نمي خوان اين باشگاه گام در مسير پيشرفت بذاره، من صددرصد تكذيب مي كنم. ما اين افراد شيطون را شناسايي كرديم. بزودي اعلام خواهيم كرد و اخراج مي كنيم."
البته شك نكنيد اگر دست عادل باز باشد، براي ماجراي "توره" و "دي كارمو" و حتي "ماركو" سراغ قطبي مي رود و سوژه هاي پرسپوليس را از او پيگيري مي كند. مطمئنا حرفهاي قطبي درباره "توره و
doghouse" ، "دي كارمو و وعده 10 گل" و "ماركو و ماركوپولو" جذاب تر خواهد بود.
و ديگر اينكه پيش بيني چهار ستون از نود امشب برنامه اي جذاب تر و ديدني تر از هفته هاي اخير خواهد بود كه اگر ابلاغيه هاي اخير قضايي دست و پا و البته پيش از آن زبان عادل را نبندد، برگ برنده او "بازداشت مايلي كهن" خواهد بود و عكس حاجي مايلي با دستبند كه خود حاجي آنرا با بلوتوث روشن،
send all مي كند!
حسن ختام سوژه هاي نودي امشب هم "ثانيه شمار" عادل است كه از زماني كه "عيسي ايندوي" دروازه بان ذوب آهن توپ را مي گيرد تا لحظه اي كه قصد پرتاب آنرا داشت، بكار مي افتد و ثانيه ها را مي شمارد ... يك، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، ...
stop!

چاپ شده به تاریخ دوشنبه 13 آبان 87

مکث

پنجشنبه - 9 آبان 87 - راديو ورزش :

علي كفاشيان رئيس فدراسيون فوتبال ايران روي خط تلفني راديو ورزش است. من شنونده بخش پاياني اين گفتگو بودم، ‌زماني كه بحث به انتخابات اخير كميته ملي المپيك رسيد و مجري راديو پرسيد: ‌"آقاي كفاشيان! چرا از انتخابات كناره گيري كرديد؟"
مجري: "يعني براي مشغله فدراسيون فوتبال نبود؟"
باز هم مجري: "پس بحث تك شغله شدن شما مطرح نيست؟"
كفاشيان: "‌نخير، قانوني تصويب شده تا مسئوليت هاي اين چنيني شغل محسوب نشود؟"
مجري:"يعني شما يك شغله باقي نمي مانيد؟"
كفاشيان:"نخير، من وقت آزاد زيادي دارم كه براي پر كردن آن به شغل هاي ديگري نيازمندم".

يكشنبه – 5 آبان 87 - خبرگزاري فارس :

علي كفاشيان رئيس فدراسيون فوتبال ايران، در گفتگويي با خبرگزاري فارس پاسخگوي پرسشهاي خبرنگار بخش فوتبال اين خبرگزاري شد.
خبرنگار: "آقاي كفاشيان! تيم ملي در اسپانيا اردوي تداركاتي خواهد داشت؟"
كفاشيان: "خبر ندارم".
خبرنگار: "علت كارشكني سفارت عربستان در صدور ويزاي تيم ملي جوانان چه بود؟"
كفاشيان: "نمي دانم. خيلي در جريان نيستم، اما اعتراض كرديم".
بازهم كفاشيان: "به
AFCشكايت كرديم، جوابي نيامد. به همين خاطر به FIFA اعتراض كرديم كه آنهم فايده اي نداشت، دليلش را نمي دانم!"

جمعه - 10 آبان 87 - ساعت 17:00 تحريريه البرز :

يك خبر از تيم ملي جوانان روي تلكس آمد، عنوان خبر ساده بود. "ادامه كارشكني عربستان براي تيم ملي جوانان ايران".
متن خبر از تداركات نامناسب ميزبان براي تيم ملي مي گفت و وضعيت نامطلوب اسكان و تمرين و ... در همين اثنا يك مصاحبه تازه نيز از رئيس فدراسيون فوتبال روي تلكس آمد، "اميدوارم جوانان هم مانند نوجوانان قهرمان شوند."
ساعت 21 همان شب، تيم ملي جوانان ايران به عربستان باخت.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 12 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه

C

با چشماني كه به پهناي صورت اشكبار بود، براي گرفتن مدال مقابل صف اهداكنندگان جوايز آمد و يك به يك دست داد اما از كنار دست دراز شده "هاوه لانژ"‌ رئيس آن سالهاي "فيفا" بي تفاوت گذشت! يك فرياد خاموش اعتراض در برابر ميليونها چشم بيننده!
و اين آغاز جنگ علني او بود در برابر مافياي پنهان فوتبال. جنگي كه يك طرف آن همه فوتبال جهان بود و طرف ديگرش او.
براي ديدن دوباره اش چهار سال دندان روي جگر گذاشتم، ديدارها با يك بازي برابر "يونان" ‌تازه شد. كماكان يك تنه همه تيم بود و قلبي تپنده. در حالي كه راه راه پوشان سفيد و آسماني با سه گل "‌باتيستوتا" ‌كار را يكسره كرده بودند، با ضربه اي چشم نواز از پشت باكس جريمه، سقف دروازه را فروريخت و اين پايان كار نبود كه آغاز مونولوگ او شد. با مشتهايي گره كرده به سمت دوربين دويد و با چهره اي خشمگين تمام لنز را تسخير كرد و يكسره فرياد شد! يك فرياد بلند اعتراض در برابر ميلیونها چشم بيننده!

اين دو "عكس نوشت" ‌را با چشمهاي خودم ثبت كردم كه در كنار قاب عكسهاي تاريخ سازش در جام جهاني 86 مكزيك و دستهاي بريتانياي كبير كه مقابل "دست خدا"‌ي او بالا رفته بود و زانوهاي ژرمنهاي مغرور كه برابر "‌جادوي پا"ي او بر زمين ساييده بود، ابر اسطوره اي را خلق كرد تا با شادي بردش از ته دل بخندم، با غم باختش گونه ام خيس شود، با عصيان و فريادش سراپا خشم شوم و با خود ويرانگريها و اعتيادش مستاصل كه "هي ديگو! با مارادوناي من چه مي كني؟!"

مارادونا، شماره 10 را معني كرد و بازوبند كاپيتاني را كه يك "‌C" بزرگ روي آن نقش بسته بود و اين يعني مارادونا.
مارادونا يعني دوست نداشتن "پله" و اين كه بي شك آرژانتين تيم بهتري از برزيل است! مارادونا يعني او بهترين بازيكن تاريخ فوتبال است و همين!
مارادونا يعني تمام دنيا توطئه مي كنند تا او را از پاي در آورند حتي زماني كه او خودش با كوكائين عليه مارادونا اقدام مي كند! مارادونا يعني عصيان، مبارزه و ياغي گري!
مكزيك86، آلمان شكست خورده، كاپ جهاني ...
ناپل، سري
A، ايتاليا 90، هاوه لانژ، مافيا ...
آمريكا94، باز هم هاوه لانژ، مافيا و دوپينگ...
آرژانتين، كوبا، شماره 10، كاپيتان، چه گوارا، فيدل كاسترو، كوكائين و الكل يعني مارادونا،
مارادونا يك "بت" كه پاك نيست اما ...

- به بهانه "مارادونا، سرمربي تيم ملي آرژانتين"
هي ديگو! هواي مارادوناي منو داشته باش.

چاپ شده به تاریخ شنبه 11 آبان 87

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

دیوار

دادگاه حكمي مبني بر ممنوع المصاحبه شدن مايلي كهن صادر مي كند. به واسطه اين حكم ابلاغيه اي به تمامي روزنامه ها و رسانه هاي كشور فرستاده مي شود تا از تهيه هرگونه مصاحبه و گفتگو با وي جلوگيري شود، ‌تلويزيون از دعوت وي به عنوان كارشناس فني برنامه هاي ورزش منع مي شود و...

و تمام اين محدوديت ها و در واقع محكوميت ها، نتيجه يك چالش فوتبالي بين او و علي دايي است كه پا از حوزه ورزش بيرون گذاشته و وارد صحن دادگاه هاي قضايي كشور شده است! شروع قصه را كم و بيش همه مي دانند كه در پي نتايج تيم ملي در جام جهاني آلمان و سيبل شدن شماره 10! مايلي كهن در يك برنامه زنده تلويزيوني و همگام با جو عمومي آنروز كه مي خواست تمام بغض خود را از تيم ملي بر سر دايي بكوبد، نه هيزم كه بنزين به پاي شعله گر گرفته ريخت تا شايد آب سردي باشد بر آتش درون مردماني كه در انتظار كاپ قهرماني جام جهاني بودند! و جالب تر آنجايي است كه در اين سناريوي به ظاهر "ملودرام"‌ كه خيلي زود تبديل به یک "تراژدي" شد و اين روزها با حكم صادر شده كم كم "جنايي-جزايي" هم شده است، ‌نه دايي مقصر بود نه مايلي كهن و نه حتي مردم متوقع از تيم ملي 2006! كه همه اين رسوايي را بايد به پاي كسي يا كساني نوشت كه در آن روزهاي پيش از آغاز جام جهاني براي پنهان كردن سوء عملكرد خود و پشتيباني هاي بي دليل از كادر فني، چنان فضايي را پيرامون توان فني تيم ملي به وجود آوردند كه بسياري جام جهاني را با تورنمنت بازي هاي غرب آسيا اشتباه گرفتند!

ولي امروز با تمام فاصله اي كه بين علي دايي و محمد مايلي كهن به وجود آمده است كه داستان وكيل و دادگاه و محكوميت و ... فقط مقياس كوچكي از قطر و ارتفاع ديوار مابين آنهاست! دوستاني نيت كرده اند با اجراي سناريويي تازه در ادامه سلسله آشتي هاي به پا شده در فوتبال ايران! با علي دايي "هت تريك"‌ كرده بساط آشتي او را با مايلي كهن به پا كنند، تا شايد اين قصه هزار و يك شب در سكانس آخر "‌هپي اند" ‌شود! و اين اشتباهي پشت اشتباهات ديگر است و اصولا اين طرز فكر كه اختلافات و مشكلاتي ريشه دوانيده! با رويارويي و يك خوش و بش به ظاهر دوستانه حل مي شود، ‌غلط است.

دل خوش به همان آشتي علي دايي و قلعه نوعي باشيد، سرانجام آشتي با كريمي را فراموش نكنيد، از كنار داستان دايي و مايلي كهن به آرامي بگذريد و يا نه بايستيد و ديوار را خراب كنيد. و مطمئن باشيد براي خراب كردن اصولي يك ديوار به بيش از پانزده دقيقه وقت نياز داريد!

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 9 آبان 87

از کل یوم تا نگرش

امير قلعه نوعي اين روزها با كلمه "نگرش" پيمان دوستي بسته و سعي دارد "نگرش" ‌خود و "نگرش" همه پديده هاي اطراف خود را نيز تغيير دهد. او درباره هت تريك آرش برهاني مي گويد "‌نگرش آرش را تغيير داديم"
‌اگر بپذيريم "نگرش" ‌هم به دامنه لغات امير اضافه شده و در كنار كلمه ها، ‌اصطلاحات و عباراتي چون "بزرگوار"، "كل يوم" و "360 درجه"‌ شخصيتي وابسته به ادبيات او پيدا كرده است، به آساني درمی يابيم راز موفقيت استقلال كجاست؟
بزرگترين و منطقي ترين ايرادي كه به قلعه نوعي بويژه در زمان هدايت تيم ملي وارد بود "نوع ادبيات" ‌او بود كه در مواجهه با آن بيش از هر انتقاد ديگري واكنش نشان مي داد.
فاصله امير اين روزهاي استقلال با اميري كه در ذهن داريم، اما فاصله "كل يوم"‌ است با "نگرش"‌. او گام در فرايند گذار براي رسيدن به وضعيت مطلوب گذاشته است. امير با همان لحن گفتارش، ‌با همان ادبيات شناخته شده اش و با همان گارد هاي معروفش، در مقاطع زماني مختلف ثابت كرده سعي در بهبود تمامي ويژگيهاي حرفه اي و حتي شخصيتي خود دارد.
او با آنكه به زعم كارشناسان در گروه مربياني با تفكرات سنتي قرار دارد، ‌اما همواره خود را يك مربي علاقمند به مباحث آناليز و شناخت و كار با كار گروهاي فني معرفي كرده است كه با وجودي که در بدبينانه ترين حالت يك ژست به حساب مي آيد اما قابل احترام است. يك ويژگي امير كه دستكم براي من، او را از گروه مربيان سنتي جدا مي كند و در گروه مربيان "نه سنتي، نه مدرن"‌ جاي مي دهد، حضور او در تمامي كلاسهاي مربيگري با وجود كارنامه اي در خور توجه مديران باشگاههاي فوتبال است. براي من، ‌اين شاخصه او معني خوبي دارد، ‌"امير"‌ فارغ از نامي كه در فوتبال ايران دارد، در خلوت خود با "امير" رو راست است.

من در گروه موافقان قلعه نوعي نيستم اما باور داردم امير در كنار تمامي زواياي پشت پرده بواسطه هوش و شناخت دقيقش از پيدا و پنهان فوتبال ايران در گروه اندك "‌مربيان بيشتر موفق" ‌فوتبال ماست. امروز ديگر به راحتي نمي توان توان فني و حتي ادبيات او را به شوخي گرفت. ديروز مي شد با "كل يوم" شوخي كرد اما "‌نگرش" جايي براي شوخي ندارد.

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 8 آبان 87