۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

REMIX

«زود اومدم فرودگاه، فكر مي كردم پاسپورتم دست بروپچ تيم مليه، اومديم سوارشيم، ديدم اي دل غافل! پاس كو؟! يادم افتاد تو داشبورد ماشينه، ماشين كجاست؟ تو پارگينگ! پارگينگ چي، كجا، كو؟ پارگينگ خونه! خونه خاله كدوم وره؟ از اين وره و از اون وره، دايي اومده؟ چي چي آورده؟ نگو و نپرس، با صداي چي؟ با صداي ...، اي آقا اينا چيه دارم مي گم، به خدا قاط زدم آقاي قاضي رئيس انضباطي!»

خب بعد از اين چه شد پسرجان؟

«نيم ساعت بيشتر وقت نداشتم، پريدم ترك يه موتور، گفتم جيم فنگي آتيش كن در ريم! اوخ ببخشيد! يعني بريم كه زودي برگرديم، زود باش! بزن بريم به سرعت برق و باد، بزن بريم از اينجا...»

اينقدر عشوه نياييد! توضيحات درست و مستدل بدهيد!

«همين كه رسيدم خونه، شيرجه زدم تو ماشين، در داشبوردو باز كردم خوار تا CD ريخت بيرون، سريع سيستم رو راه انداختم يه حالي بكنم خستگيم دره، آخه خيلي ترك موتور اذيت شده بودم، نيستي تو! نيستي تو! نيستي تا ببيني چي اومده سر عشق تو! نيستي تا ببيني عاشقت مونده پاي تو ...!»

استغفرا...! داريد چكار مي كنيد!

«اشتب شد جناب قاضي، برقي CD ها رو زدم كنار تا پاسپورتو پديا كنم، چشمتون روز بد نبينه، پاس قديميه بود! دلم داشت از حلقم ميومد بيرون، لعنت به اين شانس...!»

گذرنامه جديدتان كجا استقرار داشتندي ؟

«همونجا بود كه دوزاريم افتاد، پاسم پيش داريوش خانه، شقايق اينجا من خيلي غريبم، آخه اينجا كسي عاشق نمي شه، گره زد سرنوشتامون تقدير، ولي پاسپوت من پيدا نمي شه...»

داريوش! درست حرف بزن، ما هم دريابيم!

«داريوش خانو نمي شناسي؟! همون كه تيمو برد جام جهاني، قلبش خراب شد رفت خونشون، تازگي ها خوب شده برگشته ديگه! رفتم سمت باشگاه كه پاسمو بگيرم اما ...»

اما كه چه؟ ‌اصلا چرا گوشي همراهت را پيچانیده بودندي؟

«خدا به سر شاهده كه باتريم ته كشيده بود، كلي باهاش ور رفتم كه روشن شه، همينطور هم شد ولي من از بس پرت پاس بودم كه نفهميدم گوشيم زنگ مي خوره! تازه فهميدم خودش سر خود دايورت هم شده، همين جوري الكي دايورت مي شه، بعد مثلا فكر كردن من از قصدي اين كار رو كردم...»

حقيقتا كه دفاعيه محكمه پسند و قابل قبولي بود، بسیار همه قانع و حتي نادم و پشميان شدندي كه از شكي كه به شما كرده بودنديم دام، دارا دام دام مثلا ...

«مثلا چي؟! مثلا حرف هاي تو كاش مي شد قند و عسل، مي آوردم واسه تو گل سرخ بغل بغل ...»

آهان! دست دست، آقايون دست... حالا برعكس، ...
واي خداجون چقدر داره خوش مي گذره...! (؟)

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 23 آبان 87