۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

روز خوشبختی

«چهارشنبه روز خوشبختي است.» اين شايد يكي از پر آوازه ترين ديالوگ هاي سينماي ايران است. ديالوگي مشترك براي نقش يك پسر بچه 8 تا 14 ساله كه كارش فروختن بليت بخت آزمايي اعانه ملي، در كوچه و خيابانهاي قديم تهران است.
فيلم فارسي، فيلم هاي سياه و سفيد و پرخاطره اي كه بخش بزرگي از خاطرات عمومي مردمان اين سرزمين است. پسرك بليت فروش، براي گرم شدن بازار كارش، وعده چهارشنبه و روز قرعه كشي را مي داد كه مي تواند روز خوشبختي باشد تا آرتيست اول و يا حتي بدمن فيلم راغب به خريد شود!
يكي از صحنه هاي ماندگار، بخشي از فيلم «چرخ فلك» است. فردين به همراه بيك ايمانوردي در كافه رستوراني نشسته اند و پسرك بليت فروش بي خبر از همه جا به سراغ ميز بدمن هاي فيلم مي رود. آنها هم كه طبق رسم معمول، نه كوچك مي شناسند، نه بزرگ! برخورد تندشان با پسرك باعث مي شود فردين به حمايت از او تمام بدمن ها را سرجايشان بنشاند تا باز هم فردين ما باشد.
يا سكانس به يادماندني و پرخاطره اي از قيصر كه او در دكه اي نشسته و به شكار آخرش مي انديشد و پسرك بليت فروش از راه مي رسد كه قيصر را تشويق كند تا براي فردا كه روز چهارشنبه است و خوشبختي! يك بليت بخرد و شانس خود را امتحان كند. قيصر، دوست داشتني ترين ضد قهرمان سينماي ايران با لبخندي تلخ به واژه هاي شانس و خوشبختي، يك بليت به نيت منصور آب منگل مي خرد.
«چهارشنبه روز خوشبختي است.» و صداي آقاي مستجاب الدعوه كه يكي يكي شماره هاي خوشبختي را اعلام مي كرد و مردمان ساده دل، بليت به دست و خيره به شماره ها، با هيجان گوش به راديو مي چسباندند تا شايد چهارشنبه آنها هم روز خوشبختي شان باشد.
امروز روز چهارشنبه است و براي عده اي از ما هنوز چهار شنبه روز خوشبختي است، روز اعلام شماره بليت! روزی كه شانس تا پشت در مي آيد و شايد تق تق صداي در هم بيايد، گوش به زنگ باشيد!
براي امروز البته، شايد همين كه پسران خليج پارس، امارات را در خانه اش شكست دهند روز خوشبختي باشد، روز اعلام شماره بليتي كه در دست داريد!

چاپ شده به تاریخ چهارشنبه 29 آبان 87