۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

غیر عادی

مي شود چشم ها را بست و تمام بدي هاي عالم را به نيكبخت نسبت داد. الان كه خيلي ساده تر است، پاي او در كميته انضباطي گير است و از مدير تيم هاي ملي تا سرمربي و سرپرست و تداركات عليه اش جبهه گرفته اند، حتي يكي، دو بازيكن تيم ملي كه وجدانشان به غايت دچار درد و عذاب شده، ناشناس اسرار مگو را فاش مي كنند تا هيچ راه در رويي براي نيكبخت باقي نماند. برد رسانه اي اش هم كه شكر خدا سر به فلك مي برد، بازي هاي ليگ هم كه تعطيل است و ديدار تيم ملي آنقدر سوژه خور ندارد كه نيم صفحه اول را داغ كند، پس بچسبيم به علي نيكي كه خدا از آسمان رساندش براي همين روزهاي كسادي و بي خبري.

البته بهتر است سوژه علي نيكي پس يك ژست حرفه اي و روشنفكرانه خرج شود. اتفاقا براي ما كه اداي آنچناني بودن در مي آوريم و از اينچناني بودن گريزانيم خيلي بهتر جواب مي دهد، براي ما كه شيون مي كنيم «چرا به اعتقادات حرفه اي بازيكنان احترام نمي گذاريد؟ در آستانه فلان سالگي مي خواهد افكارش به باشگاهش معطوف باشد؟ اي واي! خدايا! از جان كاپيتان سي و چند ساله چه مي خواهند؟ چرا او بايد در چندين و چند ميدان گوناگون به كار گرفته شود؟ البته حق داريد، شما كه از نمونه هاي متناظرش در دنياي حرفه اي فوتبال! خبر نداريد، شما چه مي دانيد كه در فلان جائك از x و yبازي رژيمي مي گيرند يا با احترام به تصميمات آقاي z مي گذارند برود خانه، دخترهايش را تربيت كند! خب تقصير نداريد اينها را فقط ما مي دانيم! شما اينجا دائم هوار هوار كنيد، بازيكني كه به تيم ملي نيايد بي وطن است، عرق ملي ندارد، آب و خاك نمي فهمد يعني چه؟ شما را چه به زندگي در دنياي مدرن و متمدن امروز!» پشت اين نقاب "مكش مرگ ما" بهتر مي توان از آب هاي گل آلود ماهي كه نه، زير دريايي تصاحب كرد!

نيكبخت به خودي خود كه سوژه هست، از هر زاويه اي هم كه براندازش كني جان مي دهد براي آرتيست اول شدن فيلم هاي منكرات اجتماعي، خب! حيف نيست اين موج خبري به راه افتاده فقط به چهار تا پاسپورت قديم و جديد و گوشي موبايل و دايورت ختم شود! به خدا كه حيف است! كفران نعمت است! تازه آن سوي آب ها هم از اين بازي ها در مي آورند، طرف را در كلوپ شبانه غافلگير مي كنند و عكس و خبرش را مثل نقل و نبات شب عروسي پخش مي كنند، حريم شخصي و اين داستان ها هم حد و اندازه خودش را دارد، دائم كه نمي شود به حريم شخصي افراد احترام گذاشت، لوس مي شود!

به نظر كه بايد فقط به سوژه هرچه داغ تر فكر كرد، تا جايي كه همه بسوزند و جزغاله شوند. «آخه مگه تو حالت عادي هم مي شه آدم هم پاسپورتش جا بمونه، هم شارژ موبايلش تمام بشه! محاله، غیر ممكنه! حتما در حالت عادي نبوده است، حتما حالش مساعد نبوده» و نتيجه بيشتر گرفت، حال كسي هم كه مساعد نباشد چكار دارد به كميته انضباطي فدراسيون! اين ديگر در صلاحيت قوه قضائيه است! البته يادمان باشد ژست خودمان را بگيريم، براي نمونه «خدا را خوش نمي‌آيد وارد زندگي شخصي افراد شويم» ژست خوب و مناسبي است، هم اين طرف را دارد، هم آن طرف را! و ....

و فقط بايد با چشماني سرد و مات، باید شاهد وقايع بود كه زبان از حيرت قفل شده! حالت غير عادي نيكبخت را به احوالات كاملا عادي خودتان ببخشيد، لطفا.

چاپ شده به تاریخ یکشنبه 26 آبان 87