۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

بی نوای کوچک

خداداد محروم شد. بازي پيام با برق خيلي بي دليل لغو شد. مايلي كهن بدون نظر دايي سرمربي سايپا شد. دايي از راه دور خشمگين شد. هواداران پرسپوليس عليه مصطفوي شعار دادند. گل آفسايد پرسپوليس مردود نشد. محمد احمد زاده بخاطر بي پولي ملوان استعفا داد. بي پولي پيام و ابومسلم م كه عالمگير شد. خسته نشديد؟ مي شود تا صبح (البته اگر مبدا زمان را سر شب در نظر بگيريد) اين جمله هاي خبري را با اين امواج منفي ادامه داد!
براي آخر هفته اما دوباره هوايي شدم تا از فوتبال و فوتباليها دل بكنم. اين سومين چهار ستون يك جور ديگر است كه حوصله فوتبال ندارد. يك هفته تمام توي شهر، توي محيط كار، توي ترافيك، مترو، اتوبوسهاي شلوغ، صداي بوق، جيق، داد، جرو بحث هاي ناتمام و يك دنيا جنگ اعصاب! مي رويد و مي آييد، وقتي هم مي خواهيد براي فرار از اين روزمرگي ها مثلا يك مسابقه فوتبال يا اخبار و حواشي آن را پيگيري كنيد تازه شروع كار است. همش يك به دوهاي تكراري، ملال آور و بچه گانه، مصاحبه هاي سطحي، يكنواخت و باز هم تكراري! محكوميت، احضار، اخطار، توبيخ، تعليق، تكذيب، تنبيه!
كافي است كمي هم اعصابتان خراب هم باشد كه ديگر كار تمام است. يك دقيقه اش را هم نمي توانيد تحمل كنيد.
اعتراف مي كنم چهار ستون، متفاوت و غير فوتبالي شد اما كمي تلخ هم شد، كمي تلخ و سياه! خوب است كمي انصاف هم داشته باشم و اعتراف كنم گاهي خودم را سر اين فوتبال خالي كنم، بيچاره فوتبال! اين فوتبال بي نواي كوچك!


چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 21 آذر 87