۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

من امیر، عصبانی هستم

اين روزها امير قلعه نوعي عصباني مي شود، شما چطورين؟ خوبين، چه خبر؟
هوا سرد مي شود، باران مي آيد، بازيكنان پيشنهاد مي دهند كه در سالن سرپوشيده تمرين كنند، امير اما به جاي آن كه با آرامش اين نظر را رد كند و به عنوان سرمربي تصميم خود را اعلام نمايد، عصباني مي شود و واكنش نشان مي دهد!
روز ديگر، تمريني ديگر، قبل از شروع تمرين بازيكنان با سرپرست تيم صحبت مي كنند، درد دل مي كنند، از پول و طلب و اين چيز ها مي گويند اما باز امير عصباني مي شود، پرخاش مي كند، "چه كسي حرف پول زد؟ چرا سر تمرين حرف پول مي زنيد؟ تكرار شود، من مي دانم و شما؟" من مي دانم و شما! اين جمله يعني امير عصباني است و اين عصبانيت ريشه در جاي ديگر دارد.
خوب كه فكر كنيد دليلي براي عصبانيت او از طرف بازيكنان نيست. استقلال خوب نتيجه مي گيرد، و تماشاگران هم از روند تيم راضي اند.

دليل عصبانيت امير كجاست؟ او واقعا عصباني است يا دنبال بهانه مي گردد؟ به عقيده من، امير دنبال بهانه مي گردد تا به مديران استقلال اعلام كند من از دست شما ناراحتم.
چرا؟ براي اينكه امير قلعه نوعي جايگاه هميشگي اش را در استقلال از دست داده است. او امروز فقط سرمربي تيم است و البته اين امر به تصور من و شما چيز تازه اي نيست، قلعه نوعي در اين چند سال هميشه سرمربي بوده امروز هم سرمربي است اما خود امير بهتر از هر كس ديگري مي داند كه تا قبل از ورود واعظ آشتياني به استقلال، حرف اول اين باشگاه با او بود. به عبارتي ساده تر اين قلعه نوعي بود كه مستقيم يا غير مستقيم، محسوس يا نامحسوس براي مدير عامل تعيين تكليف مي كرد. (شبيه به آنچه كه علي پروين در دوران اوج حكمراني اش در پرسپوليس انجام مي داد!)

امروز ولي واعظ آشتياني به عنوان مدير عامل يك مجموعه چارت سازماني تدوين و شرح وظايف تعريف مي كند. او براي اختيارات هر يك از اعضاء دامنه اي محدود و مشخص تعيين مي كند و از هر كس بنا به مسئوليتي كه دارد متوقع است، نه بيشتر، نه كمتر.
از ديد مدير عامل اين روزهاي استقلال، امير قلعه نوعي يك سرمربي به تمام معنا است! او فقط مسئوليت فني تيم را دارد آن هم به شرطه ها و شروطه ها! (فكر كنم خيلي فرق معامله است؟!) ديگر انتخاب اسپانسر تيم با مديريت است، اين كه كدام كمپاني پيراهن استقلال را توليد كند، مجيد باشد يا حميد يا آل اسپورت؟ با مديريت است، اين كه كميته فني باشد يا نباشد و اعضايش چه كساني باشند يا نباشند با مديريت است، اين كه فابيو بالا باشد يا پايين باشد، تصميم نهايي اش با مديريت است و بس!

شك نداشته باشيد امير قلعه نوعي از چنين شرايطي ناخشنود است، او دوست دارد حرفش، حكم اول و آخر باشد. امير از اين كه فقط سرمربي است ناراضي و ناراحت است و اين موجب عصبانيتش مي شود. نمونه دم دستي اش، امير مي گويد رضا رجبي نماينده تام الختيار من بوده، او بايد تاييد مي كرده تا مهاجم برزيلي به استقلال بيايد. اين يعني امير تصميم داشت فابيو بالا استقلالي شود اما مديريت او را ديپورت مي كند! حكم امير خوانده نمي شود، اميرفقط يك سرمربي است، همين و اين موجب عصبانيتش مي شود.
من مي دانم و شما! مخاطب اين جمله امير بازيكنان استقلال نيستند، مديريت است.
من مي دانم و شما!

چاپ شده به تاریخ پنجشنبه 14 آذر 87