۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

هيچ كس

به بهانه يادداشت هومن جعفري؛

گاهي دن كيشوت بودن بهتر است تا در سايه بنشيني و نظاره گر باشي، بازي واژه ها شايد بازي دلپذير و سرگرم كننده اي باشد اما بي شك گره ابهامات را كورتر مي كند.
مقصود من از اكثريت همان مردمان عادي است كه خاموش ايستاده اند تا زعماي قوم يهود مسيح را به صليب بكشند، مقصود من از اكثريت همان مردماني است كه در شكنجه اش دخالتي نكردند تا مشتي بيكاره سنگي يا خشتي به سمت پيامبر خدا پرتاب كنند.

هومن جان! تو درست مي گويي "زعماي قوم يهود"، "گروه حاكمه" و "مشتي بيكاره" اكثريت نيستند، اما فقط به كميت است كه اكثريت نيستند. اينان بي ترديد با تكيه بر همان"اكثريت خاموش‌" است كه مجال خودنمايي و حكمراني مي يابند و تاخت و تاز مي كنند. من ميگويم كه بايد اينان را "اكثريت "ناميد.تا زماني كه "اكثريت خاموش" ببينند دستگاه تفتيش عقايد وابسته به كليساي كاتوليك اعتقادات گاليله را كفر آميز مي خواند و دم نزند و باور نكند زمين مي چرخد، اكثريت همان دستگاه تفتيش عقايد است، اكثريت همان است .

*"كشته هم از براي كشته شدن خود پاسخگوست و دزد زده هم از براي دزد زدگي خو د بي تقصير نيست. راستكاران از خطاي نابكاران بري نيستند و پاك دستان دستشان به گناه ناپاكان آلوده است. آري اي بسا آسيب رسان كه از آسيب ديده ستم كشيده است ،......"

ما بر سر قطبي آوار مي شويم، چون قطبي مجالي است براي عرض اندام ما.
ما بر سر قطبي آوار مي شويم، چون قطبي بلد است به خاطر اشتباهتش عذرخواهي كند.
ما بر سر قطبي آوار مي شويم، چون قطبي زورش از ما كمتر است.
ما بر سر قطبي آوار مي شويم، چون قطبي چارچوب دارد و ما اين را مي دانيم.

هومن جان! همه دوستان من و شما كه بر قطبي تاختندآيا براي نخستين بار بود كه از آدمهاي اين فوتبال توهين مي شنيدند؟ نه،براي نخستين بار نبود، اما براي نخستين بار بود كه مجال پاسخ گويي مهيا بود، براي نخستين بار بود كه جواب داديم اما درشت تر نشنيديم. چرا روزهايي كه واژه هاي آنچناني را همانند نقل و نبات بر سر و صورتمان مي كوبيدند كسي دم نزد و دوباره و سه باره و چند باره پي روزني مي رفتيم كه باز هم سر از بارگاهشان بدر آريم.

هومن جان! قطبي نه ديروز كه "امپراتورش" خوانديم بزرگ شد نه امروز كه "امپراتبرش" كرديم كوچك، حرفهايش را هم من و شما مي دانيم كه چرا گاهي به در و ديوار مي خورد، همانگونه كه روزي به "دل " مي گويد "شكم" و همه ما مي خنديم و به جاي "حفره" مي گويد "سوراخ" و همه ما بيشتر مي خنديم و چه و چه وچه و ما بيشتر و بيشتر و بيشتر مي خنديم....!

هومن جان! من هم باور دارم توهين، توهين است و استانداردي براي آن نيست، اما به جايي نرويم كه اگر يك كودك دبستاني به جاي "شما" گفت "تو" با پشت دست دهانش را پاره كنيم اما اگر گل واژه هاي آنچناني از زبان قلدري شنيديم سرمان را پايين بياندازيم و تشكر كنيم و دستش را ببوسيم و برايش طاق نصرت بزنيم، دست كم آنقدر شهامت دشته باشيم كه به قول خودت "به‌آنها يادآوري كنيم كه توهين هميشه بد است چه حيوان چه ديوانه باشد و چه...و....".

هومن جان! گفتي اگر عقيده ام اين است قلم را ببوسم و شغل ديگري انتخاب كنم. قلم را هزاران بار مي بوسم اما كنار نمي گذارم و عقيده ام نيز همين است، چرا كه اگر بخواهيم بدون قلم از عقيده هايمان و اختلاف نظرهايمان بگوييم نتيجه هماني مي شود كه امروز همه ما از آن زخم خورده ايم.

هومن جان! هيچ كس تاب تحول و دگرگوني را ندارد چرا كه ترك هر آنچه كه بدان عادت كرده ايم سخت دشوار است . قطبي بهانه شد تا زخم هاي كهنه سر باز كند. ما عادت كرده ايم كه يك عمر سرخوردگي را در يك لحظه فرياد كنيم. ما عادت كرده ايم فرهنگ را دائما بر سر اين و آن بكوبيم و دمي فكر نكنيم كه اگر تنها يك قفسه از كتابخانه فرهنگمان نبود به چه دلخوش بوديم! ما عادت كرده ايم به هزاران هزار سال پيش از اين مغرور باشيم ولي از حال و روزمان بي خبر!
همه ما زود قضاوت مي كنيم و يادمان مي رود
**«هيچ كس نمي تواند راه رفتن خودش را توي پياده رو از پنجره تماشا كند» .

*از "خليل جبران"

**از "آگوست كنت "

چاپ شده به تاریخ دوشنبه هشتم مهرماه 87